Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

رفیق بد،رفیق خوب

سلام

خوب هستید؟

از شمال بر گشتم،ولی تنها،حالا بماند چرا تنها...

میگن تو سفر بعضی هارو خوب میشه شناخت،من واقعا به صحت این حرف پی بردم،مثلا آدمای جو گیر،آدمایی که مثل آفتاب پرست رنگ عوض میکنن،تا یکی رو میبینن فکر میکنن چه خبره،واسه کوچیک ترین چیزها و آشغالترین آدما،رفیقای 3-4 سالشون رو میفروشن...

دوست ندارم اسمت رو بیارم،حداقل واسه اون 2 سالی که دوست بودیم هم که شده احترامت ر نگه میدارم،فقط بدون که اگه جلوی ما سیگاری میبودی،جلوی ما الکل میخوردی،جلوی ما کثافت کاری میکردی خیلی بهتر بود تا اینکه یه با دیدن چهارتا آشغال و کثافتهای اطرافشون این غلطا رو انجام بدی...

آدم جو گیر اگه الان جو میگیرش و سیگاری میشه،جو میگیرش الکلی میشه،پس فردا جو بگیرش معتاد میشه...

اینو بدون که ارزش آدما به ماشیناشون،به خوشی هاشون،به زیر بنای ویلاشون و به اینکه چندتا کثافت دور و برشونن نیست...

من که آردم رو بیختم و الکم رو آویختم،کاری هم ندارم هر کاری دوست داری بکن،به من چه؟

-----------------------

خوب این شمال هم تموم شد و قصد ندارم خاطره هاشو بنویسم،چون اینقدر بهم سخت و بد گذشت که...

فقط یه نکته ی خوب داشت،که ارزشش رو داشت اینقدر به خاطرش اعصابم خورد شه،رفیق و نارفیق معلوم شد،همین خودش کلیه!در کل سلامتی نامردا،که اگه نبودن مردا معلوم نمیشدن.

سر تخته بشورنتون!


-احسان،ممنون،بیشتر از این به ذهنم نمیرسه...

-از اونایی که نگرانم بودن،واقعا ممنونم،واقعا ممنون...ما چاکر شمایم!

-مهدی(عوضی تخلیه نشده!) دمت گرم!حقا که رفیقی!میخوامت،میتت به خیلیها می ارزه!

-اون یکی مهدی(SweetDeath)،نمیدونم چرا الکی جدیدا از 4-5 نفر یهویی خوشم اومده!یکیش تویی،چاکریم!

-امیر،زنده ام هنوز،خبری ازم نیست دیگه قرار دادم با بوبوسی تموم شده!

-در مقابل هر گونه تهدیدی میرم خون میدما!حواستون باشه!

-اصلا فکر من نسیتیا!بابا به خدا من آدمم!!موش آزمایشگاهی نیستم خودتو و من رو تست کنی...جان مادرت دیگه از این حرکتها نزن...در مورد اون موضوعی هم که گفتی فکر کردم،فکر خوبیه...بقیش با من!


-تا حالا به این موضوع فکر کردین که دونفر زمان زیادیه میخوان یه چیزی بهم بگن،که دقیقا یکیه؟ولی هیچکدوم پیش قدم نمیشه!واقعا چرته ها!


-دنیای درون آدما با اون چیزی که تو میبینی خیلی فرق میکنه...من اینو تازه فهمیدم...


-هر احساسی که نسبت به کسی داری،مثلا نفرت،دوطرفست،به بیان دیگر،دل به دل راه داره!


-آدما فرق دارن،همونقدر که یه آدم نفرت انگیز و حال بهم زنه،همونقدر هم یکی دیگه دوست داشتنی و خوبه.


-از پیانو بدم اومده،با خودش مشکلی ندارم،تو این هفته آدم کثافت زیاد دیدم که چندتاشون هم پیانیست بودن!یکیشون که دیگه روی همه رو سفید کرده بود!فقط مونده بود ...!یعنی افتضاح!ریختش رو میدیدی میخواستی بالا بیاری تو صورتش!شبیه سگ شده بود،حقا که از کوزه همان برون تراود که در اوست!


-آخه متالیکا چه گناهی داره که باید شاهکارهایی مثل UN و Until اش توسط یک مشت آدم کثافت که هر کاری میکنن گوش داده بشه؟


-قبل از اینکه برم شمال،بهترین روز زندگیم رو داشتم،حداقل 12 سالی میشد اینقدر خوشحال نبودم،تو عمرم از خوشحالی گریه نکرده بودم...26 مرداد 1389 بهترین روز زندگی منه...ممنون!


-سینا نروژ خوش بگذره!


چرا بعضیا به خودشون جرات میدن هر کاری که میخوان انجام بدن و دیگران رو سرزنش کنن؟

چرا وقتی تو تاکسی میشینی و گوشیت رو درمیاری که با مادرت صحبت کنی و "مادر" صداش میزنی دو تا دختر بقلیت و پسری که جلو نشسته توی تاکسی نشخند میزنن؟خنده داره؟خوبه بگم ننه؟هوی چطوره؟فحش بدم نه؟

جالبه تو نباید به مادرت که 18 سال از اونوقتی که اندازه ی یه کف دست بودی تا الان که قد تیر برق شدی بزرگت کرده بگی مادر جان،ولی وقتی دوست دختر جونت زنگ میزنه انواع قربون صدقه هارو نثارش کنی!جیگر و عزیزمت واسه کسیه که یه قرون واست مایه نزاشته بعد مادرت هیچی؟


واقعا تو موزه هم نمیشه لنگه ی خیلی هارو پیدا کرد!

شاید یه پست دیگه دادم،دلم تنگ شده واسه اینجا!

فعلا!


.

سلام

خوبم

همین...

Distance

قول داده بودم از این پستها هیچ وقت و هیچ جا نداشته باشم،ولی دیگه صبرم تموم شده،امشب یه اتفاقی افتاد که دوباره این آتیش زیر خاکستر روشن شد،نمیتونم تحملش کنم،واقعا دوست ندارم بگم ولی مجبورم

این کلمه ی "فاصله"الان بیشتر از هر چیزی داره خودشو میزنه به در و دیوار این مغز پر از عدد و نت و فرمول و جدول و درد و لذت و تیکه هایی از چیزای دور و برم،خاطره هام و کلا هرچیزی که میدونم و به "فاصله" لعنتی ربط داره رو قلوه کن میکنه و میریزه پایین،که مجبور بشم از یا از این دهن لعنتی بریزمشون بیرون و با یه عکس درد دل کنم،یا همونجا نگهشون دارم تا اونهاهم باهاش همکاری کنن و داغونم کنن،یا این ده تا آشغال بدرد نخور تایپشون کنه اینجا،"یادداشت جدید"،که بعدا بره بشه قسمتی از جایی که شاید،چند نفر مجبور بشن بخوننشون و برام دلسوزی کنن یا بگن دیوونه ای یا مسخرم کنن...فرقی نمیکنه،همشون مزخرف میگن،یا شاید بعضیا،که واقعا تو عمرم خیلی کم دیدم بیان بهم بگن،ما باهاتیم...همین کافیه...کافیه!میفهمی یعنی چی؟

فاصله تو ذهنم یعنی تفاوت فرکانس بین دوتا نت،یعنی قسمتی از مجموعه ی اعداد که کران بالا و پایین داشته باشن،فاصله یعنی اختلاف تراز انرژی دو تا الکترون،فاصله یعنی...!F1Ck...حالم ازش بهم میخوره...اقای سعید خان به قول خودت روشنفکر!از اسمت حالم بهم میخوره...سعی کردم بندازمت بیرون از تو مخم ولی مثل زالو چسبیدی بهش...

وقتی میبینم یه بچه تو فکر اینه که اینسری کدوم عروسک رو بخره در حالی که یکی دیگه تو فکر اینه که اگه اینارو نفروشه امشب خونه از شام خبری نیست،وقتی میبینم یکی میره مدرسه غیر انتفاعی که 8 میلیون تومن شهریشه و یکی دیگه پول مداد نداره،وقتی میبینم یکی فکر اینه فردا مدل موهاش چی باشه و اون یکی فکر اینه که فردا از کجا پول جور کنه واسه شام زن  بچش،وقتی یکی تو فکر اینه که فردا واسه دوس دخترش چی بخره و اونیکی تو جور کردن پول عمل خواهرش مونده واقعا حالم گرفته میشه،خوشم نمیاد خودم رو خیلی دل نازک و مهربون نشون بدم،چون حداقل اگه احمقم،دارم سعی میکنم نباشم...

فاصله چیزای دیگه هم هست،اینه که یه پسر با یه دختری به هم میزنه و میره خودکشی میکنه،نه این جوک نیست،همکلاسیم نصف تنش فلجه واسه همین کار،فلج،میفهمی؟اونوقت یکی دیگه مجبوره تا آخر عمرش با خاطره ی خواهری زندگی کنه که...چرا دارم اینو میگم؟خودت یادت اومد؟آره؟من هیچ وقت یادم نمیره!رفتار آدمای لنگه ی تو جالبه،با مورد های اولی خیلی گرم برخورد میکنی،کمکشون میکنی،بهشون افتخار میکنی،ولی دومی چی؟هان؟آره با خودتم آشغال!هیچی!بهش میگی گذشته دیگه،پشت سرش هم میگی اه اه،پسره ی فزرتی،12 ساله یکی مرده هنوز تو فکرشه...نمیخواد دست ورداره،خجالت هم خوب چیزیه،اینا چیزاییه که تو میگی،همش یادم مونده،نه؟نتیجش میشه:که مجبور میشه جلوت بخنده،مسخره بازی دربیاره،کمتر با آدما بگرده که چی؟که نفهمی ناراحته،احمق اینارو واسه خودم نمیگم،میخوام همین بلا رو سر یکی دیگه نیاری...

فاصله از این چیزا هم بیشتره،یه دختر واسه اینکه دوس پسرش بهش زنگ نمیزنه گریه میکنه،همه میگن دختره،دلش نازکه،خوب دوسش داره،هه!میدونی چرا؟میدونی نزار دهنمو واز کنم اینجا بگم...یکی دیگه رو اصلا متوجه نمیشی،فکر میکنی که این آدم تو عمرش آب تو دلش تکون نخورده،وقتی میری تو نخش،مفهمی نه بابا،طرف داره با کسایی زندگی میکنه که حتی اسمشون هم تو شناسنامه اصلیش نیست،اصلا نمیدونه کیه؟از کجا اومده؟وقتی ناراحت میشه و واقعا کم میاره،وقتی که یکم حالش گرفته میشه همه بهش حمله ور میشن که بابا خودتو لوس نکن،این تیریپا خز شده و یه مشت مزخرفات دیگه،یه احمقی لنگه ی تو همین بلا رو سر اون آورده،فهمیدی؟وقتی یکی لنگه تو میاد میگه آره،و کل زندگیتو واسه کل مدرسه تعریف میکنه،اون موقع میتونی سرتو جلوی دوستات وهمکلاسیهات و معلم هات بیاری بالا؟نمیتونی...از ترحماتی که بهت میکنن حالت بهم میخوره،میخوای همشون رو له کنی،اینقدر از نگاهشون بدت میاد میخوای چشاشون رو در بیاری،تا حالا از این حس ها داشتی؟اصلا میفهمی این چیزا رو؟نه!چون نفهمی اقای روشنفکر!

بیشتر از هر چیزی و هرکسی تو این دنیا از تو متنفرم،بفهم،ازت متنفرم

این متن رو ذخیره کن و هر روز بخونش،میخوام همون چیزی رو که تو ذهن من جا گذاشتی همراه خودت داشته باشی کثافت

مطمئنم به اون کسی که میخوام بگم بهت بگه این متن رو بخون جواب رد نمیدی...چون اونم مثل تو یه آشغاله

زندگی چرت تر از این نمیشه!

سلام پس از مدتی!

اول،Diary of a mad Man رو باید بگم نه؟

خوب باشه:

اول اینکه شمال رفتنمون افتاد واسه 4شنبه این هفتهولی خوبیش اینه که اوندفه باید تو چادر میخوابیدیم،این سری ویلا!البته با امکانات کامل،سری قبلی بحث سر این بود که رخت خواب ببریم یا نه،اینسری قرار شده آمپ(ببخشید تصحیح میکنم،دایناسور!)رو هم با خودمون ببریم که باهاش بموزیکیم!

نکته ی بعدی:علی نمیره!!!!!یک سال دیگه کرج میمونن و من احساس فوق العاده ای دارم!علی میخواد گیتا رو هم بهم یاد بده!!!فقط بدیش اینه که هر بیست دقیقه یکبار باید با ایستک تغذیه بشه!از نوع لیموش!

اوه یادوم رفت،گروهی که با Hallowed Be Thy Name اش گریه میکنم،با Different World اش فکر میکنم(و البته با Mountsegur اش هد میزنم!)،گروهی که نصف لذت موسیقی رو مدیونشم،آلبوم جدید خودش رو به اسم The Final Frontier داده بیرون،در موردش توزیح!!! نمیدم تا کامل گوش کنمش بعدا میگم!استیو هریس،بروس دیکنسون،آدریان اسمیث،دیو ماری،نیکو مک برین،جنیک گرس،به خاطر موزیک زیباتون ممنون...

نکته ی بعدی:

یکی از بچوکای جدید از فروم رو دیدم ریسنتلی!مهدی دیگه همین که Sweet Death ه.بد نیست،بچه خوبیه!ولی ساکته،آدم حوصلش سر میره...با امیر اومدن کرج،یه سری هم به ما زدن رفیدن!خوش بگذشت!

ماه رمضون هم شروع شد!ماه بیداری تا قبل از سحر بدون فحش اعضای خانواده و حتی بعد از آن!ماه خوابیدن تا ساعت 5-6 عصر و حتی بعد از آن بدون فحش اعضای خانواده!ماه گشنگی کشیدن(و حتی بعد از آن؟؟)!البته در کنارش اگه وقت شد یه حالی هم با خدا میکنیم!

امروز هم با نوای وز وز ویبره ی گوشیم ساعت 4.19 دقیقه بیدار شدم،دیدم علی ه(همین ایستکیه!)ورنداشتم،بعد روحی زنگ زد،بازم ور نداشتم!(فحش ندید خوب خواب بودم!)بعد همینجوری به ترتیب زنگ میزدن،اس ام اس دادم به علی و روحی با مضمون:جان؟،علی جواب داد یه زنگ بمن بزن،یهو رضا اس ام اس داد با مضمون:...کجایی؟(به علت واژه ی خطرناک فیلتر شد!!!)زنگ زدم به علی گفت بیا رضا و روحی کرجن،خلاصه رفتیم یه دوری زدیم باهم خوش گذشت،اما خوش اصلی وقتی گذشت! که رضا و روحی رفتن،من و علی داشتیم دنبال جا واسه نشستن تو پارک میگشتیموای خدا!کلی نقشه های مردم آزارانه(آنارشیستی!!!)کشیدیم که بسیار حال داد،اما بجز یکی هیچ کدام اجرا نشد!اون یکی هم علی گند زد بهش و جای نشستنمون رو از دست دادیم...

تو این هفته قافلگیری داریم!(فارسی گفتم دیگه،سولفیریز خارجیه!)،حواستون باشه!

احسان لعنتی!!!تو چرا اینقدر شبیه منی آخه؟فک میکنم دارم با خودم حرف میزنم!خودم شماره 2؟؟

------------------------------------------------------------------------------------------

اینسری میخوام در مورد یه چیزی حرف بزنم که آزارم میده،اینکه چقدر چیزی به اسم جنبه از زندگیمون محو شده،چقدر بخشش رو فراموش کردیم،چقدر رفاقتها بی ارزش شده،طوری که اگه رفیقمون حتی از روی شوخی،یا حتی جدی حالمون رو میگیره یا یجورایی گند میزنه به اعصابمون،نمیتونیم ببخشیمش که هیچی،دشمنمون هم میشه...حتی بعضی وقتها انقدر رومون زیاده که از گفتن اینکه دوست قدیمیمون الان دشمنمونه خجالت هم نمیکشیم...افتخار هم میکنیم...

هیچی دیگه همین!

------------------------------------------------------------------------------------------

نکته ی بعدی!!

WTF به معنای واقعی!!!!

این آهنگ قدیمیا چقدر قشنگن آخه؟گور بابای هرچی آهنگ جدیده،چرا من باید تو سال 91 به دنیا بیام؟چرا نباید 1960 به دنیا بیام؟چرا اینجا،الان؟لعنتی!!!

یه چندی آهنگ قدیمی میزارم برید بچسبید به سقوف!

Cry Of The Banshee-Brocas Helm

Neon Angels On The Road To Ruin-The Runaways

فعلا،ماه رمضونi تا صبح بیدارم حوصلم سر میره زود به زود می آپم!

از همه ور ۲

بزرگترا کوچیکترا!لیدیز اند جنتلمنگزج سلام!

رتبه؟6863 دیگه نپرسید خیلی ممنون!

خوب،برویم سراغ زندگیمان:

اول اینکه سلام،تبریک میگم به اونهایی که از رتبشون راضین،و ناراحت نباشید میگم به اونایی که از رتبشون ناراضین...به هر حال...زندگی اینه دیگه!

از کجا بگم....آهان! آمپ!

خبر خوب اینه که آمپ و افکت خریدم!دس دس!20 وات بیشتر نیست خوشتون نیاد!

عکسش:

زاقارته نه؟برنامه دارم براش!

قسط آوانس رو هم دادم،60تومنش مونده...

بعد...یه اتفاق بدی هم افتاد که کلی ناراحت بودیم ولی به خیر گذشت...

رتبه ها هم به شرح زیر است،من احمق 6863 کشوری،منطقه دو 1986 (داداش رتبمون هم مستره!)

لادن هم ترکوند آبروی مارو برد،شده 967 کشوری،منطقه دو 335...خوش به حالش...

امشب هم مهمونی داد رفتیم گوهردشتدوغ شیشه ای خوردیم دلتون بسوزه!یخ یخ بود!شام هم یه آشغالی درست کرد بهمون داد و فرستادمون خونمون...

خوب چیزای مهم:

اول اینکه تو این چند روز یه سری اتفاقات مزخرف برام افتاد و از دست یک مشت بیشعور کلی اعصابم خورد شد...چقدر مردم خرن آخه!نمگم اعصاب شما هم خورد میشه بدتر...

دوم:

خدا دیگه حالم داره به هم میخوره از هرچی نامردی...جدیدا فهمیدم مردونگی به این چیزا نیست:

1.سیبیل!

-----------------------------------------------------

2.هیکل!

----------------------------

نه،به اینه:

اینکه آدم واسه دشمنش هم دل بسوزونه خیلی مردونگی میخواد...خیلی...

آخه بعضیا خیلی کباده ی مردونگی میکشیدن،میگفتن تو هر جا میری،باید به ما بگی مگه چی میشه؟اما خودشون خونه بودن میگفتن تهرونیم،کجاش رو هم نمیگفتن،عرض میکردن مگه من هرجا میرم شماها باید بدونین؟ما هم باهاش بهم زدیم،حالا همچین رفتار میکنن انگار دشمن خونی بودیم از اول...یه ذره مردونگی هم خوب چیزیه...ثواب داره...

سوم:

عاشقی این نیست که بری زیر بارون داد بزنی دوست دارم،عاشقی این نیست که همش تو فکر بوسه و این چیزا باشی،عاشقی این نیست که خودتو از بالای پل واسش پرت کنی پایین،اینه:

اگه هستی،باش!اگه نیستی هم نباش!(این مورد رو زیاد دیدم این چندروزه...همه چی قدیمیش!)

اوه،راستی یادم رفت!یه دوست فوق العاده پیدا کردم...احسان!همین آوای کودکانه است!آقا این پسر کپی ژنتیکی ای چیزی از منه!یعنی مو نمیزنیما،البته میزنیم ولی کم....

خلاصه اینکه جیجر من بید!دارم بهش راک و متال درس میدم(اوهو،چه جلب!)ولی الان چند روزیه که من سرم شلوغه و نمیتونم باهاش حرف بزنمدلم براش تنگ شده!خیلی...

کلا دلم واسه خیلی ها تنگ شده،علی جاستیس خودمون هم داره میره شمال،آستارا...اینم یه ضد حال دیگه،دلم واسه الا هم تنگ شده،چند روزیه حرف نزدیم با هم بی خبرام ازش...امیر هم همینطور...

فردا رضا اینا میان خونمون!!!رضا سرباز رو میگما!شایدم نیان!

نکته ی بعدی:

برا خواهرم کامپیوتر خریدیم!ولی به من نمیدهچیکارش کنیم دیگه بچست....!ولی Call of Duty:Modern Warfare 2چقدر رو پی سی حال میده!بدبختیم دیگه...

چقدر مردم پررو شدن!!!!!!این دیگه از این اتفاقاتی بود که تا 2-3 روز من هنگ بودم!!!!کله ی ظهر ساعت 2 رفتم دنبال دوستم پدرام باهم بریم کافی نت یکم بدانلودیم،بهش گفتم 2بیا سر خیابون،گفت یکم دیر میرسم منم رفتم تو پارک ایران زمین روصندلی نشستم هدست و ولوم بالا،یهو دیدم یه یارو اومد نشست بقل دستم!یه مشت کتاب و اینا رو داد بهم گفت بگیر،(الان دقیقا شبیه علامت تعجب شده بودم!!)منم گرفتم دیگه،خم شد بند کفشش رو بست کتابا رو هم گرفت دوید رفت!!نه تشکری نه چیزی...فحش هم نداد!یعنی هنگ!!! موزیک گوش میدادم

در مورد آهنگایی که این روزا گوش میدم بگم یکم،فقط اینکه جدیدش میشه...آره Tornado of souls واسه 1990،قدیمیاش هم تا 1950'S جا داره...پسر واقعا قدیمیا شاهکارن!گروههایی مثل Riot-Angel Witch-Brocas Helm-Def Leppard و اینا رو خیلی گوش میدم...

حالی میده ها!

تولد جیمز هتفیلد رو هم به بچش و زنش تبریک میگم،امیدوارم یهو بزنه به سرش جو گیر بشه یه 23-24 سالی جوون بشه زن و بچه رو هم بندازه آشغالی دوباره جاستیس ضبط کنن!

ولی واقعا یکی از بهترین آهنگسازهای جهانه...کارش شدیدا درسته...صدام هم شبیهشه یکم!

یک شمبه هم با بروبکس مدرسه قراره بریم شمال،صفا صیتی،جاتون خالی هست...بفرما!

دلم گرفته،شاید ظاهرا شاد باشم(کلا موجود خجسته ای هستم!مسعود!)ولی حالم شدیدا گرفتست،اصلا شدم مثل معتادا،قاطی کردم...تکلیفم با خودم مشخصی نیست،فقط یکی رو میخوام به حرفهام گوش کنه،و زنده باشه...

میخوام گریه کنم،همینجوری الکنی...بیخودی...شایدم بیخودی نیست،بعضی اوقات مسائل توی ذهنت تلمبار میشن رو هم و نمیتونی بفهمی چه مرگته...چمیدونم شاید دارم میمیرم...


قسمتی دیگر از این Diary of a mad man به پایان رسید،به خدا میسپارمتون....

آخ راستی حواسم نیست

اینم هست هرکی حالشو داره برو بخونه بخنده یکم جیگرش حال بیاد:

http://www.rajanews.com/Detail.asp?id=55643

فعلا!