Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Blood, Sweat, Tears...

خب...

نمیدونم چمه،یجور بیماری عصبی گرفتم که سرم واقعا وحشتناک درد میگیره و آروم آروم بهتر میشه،آروم آروم دوباره درد میگیره،دکتر هم رفتم گفت که اصلا مسکن نخور و خب،پدرم رو داره در میاره رسما...

ظهری که اینقدر درد میکرد سرم اصلا نمیتونستم درست ببینم...

بگذریم،خوب میشم احتمالا...یا میمیرم دیگه تهش!


دیشب یک خوابی دیدم که اصلا...ولش کن!


یه بابایی اومد چند روز پیش،بیس رو ترکونده بود رسما،درست کردم بیسشو 70 گرفتم ازش بهم چسبید واقعا،اونجوری نگاه نکنید بابا کار داشت واقعا بریج بیس رو زده بود پوکونده بود!هرچند 60 تومنشو قلبمه بردم دادم یه بابایی که ازش قرض گرفته بودم،امروز هم یه تنظیم Floyd Rose داشتم که 10تومن گرفتم یکی دیگه از قرضهام رو دادم و الان دیگه خیالم راحته هرچی پول قرض گرفته بودم رو پس دادم تقریبا!

ولی همچنان به دنبال کار هستیم و اینا...


این موسیقی هم مثل بیماری شده!!!نه چیزی به ذهنم میاد که بنویسم،نه اینکه میتونم بیخیال بشم نوشتن رو!
بگذریم...


امروز،روزیه که نزدیک 3000 نفر بیگناه جونشون رو،به خاطر حماقت آدمهای فاشیستی از دست دادن که دور و بر ما زیاد پیدا میشن،مواظب خودتون باشید...


منتظر یه اتفاق خوبم،یه اتفاق خیلی خوب!

نمیدونم چیه ها،ولی دلم بهم میگه که قراره یه اتفاق خوب بیوفته...!


حوصله ام سر میره روزا،به خاطر بیماریم بیرون نمیرم زیاد،همش تو خونه حوصله ام سر میره...

عقل درست درمون هم واسمون نمونده یچی از خودمون در بیاریم!


اوخلابیل!


بریم بخوابیم دیگه،خدافظ



Icy roads beneath my feet
Lead me through wastelands of deceit
Rest your head now, don't you cry
Don't ever ask the reason why

Kept inside our idle race
Ghost of an idol's false embrace
Rest your head now, don't you cry
Don't ever ask the reasons why


Of Being A Wolf

گرگها گروهی زندگی میکنن...

برای هر کاری،حتی کارهای پیش پا افتاده هم سعی میکنن گروه باشن،با هم باشن،همیشه هم موفق میشن،میشه گفت یه دسته گرگ،وقتی به قصد انجام کاری میره سمتش،محاله که نتونه به هدفش برسه...

خوشگلن...نه؟

بعضی از دغدغه ها و مسائل زندگی بعضی آدمها شبیه یه گرگه،دوست دارم ازشون یاد بگیرم،گروهی باشم،دیگه تنهایی نرم شکار،با اونها برم...

میخوام گله داشته باشم واسه خودم!

با هم بزنیم به یه گله و اونقدر بکشیم و تیکه تیکه کنیم تا از بوی خون مست بشیم...

اگه کسی به محوطمون وارد شد،تیکه تیکش کنیم و زوزه بکشیم...

به شکارمون خیلی آروم و با آرامش نگاه کنیم و با خونسردی بکشیمش و بدونیم:

"حتی اگه نتونیم شکار رو تنهایی از پا در بیاریم،یکی هست که میشه روش حساب کرد،بهش اطمینان داشت"

مثل گرگها با شرایط متفاوت،عوض بشم و خودمو سازگار کنم با شرایط جدید...

فقط یه مشکل هست،یه گرگ هیجوقت،حتی وقتی هم تیمیش بمیره هم کسی رو جایگزینش نمیکنه...

ترجیح میدم بمیرم و کسی رو جایگزین هم تیمیهام نکنم...

تولدت مبارک،تولد یک گرگ درون من...

Any wolves hanging out there?

----------

دلم خون میخواد،خون زیاد...





بلاگ شناسی/اندر باب انحراف افکار!

خب‌ آقا!

تصمیم گرفتیم پست بنویسیم!

(قبل از هر چیزی،چه میکنه این مایک رومئو!خدا حفظش کنه این خرس مهربون رو!)

آقا دقت کردین من فضای بلاگم با کل بلاگای دیگه فرق داره؟:دی!حالا با کلشون نه ولی کلا داداش ما Mainstream نیستیم!پراگرسیو کردیم کارو رفت!

دیشب دقت کردم-دیم به این موضوع!اصلا یجوریه!

حالا نظر کارشناس برنامه،آقای دونگول آبادی اصل رو جویا میشیم:

اساسا!وبلاگ جماعت به 2 دسته تقسیم میشه:

1.وبلاگ های هدف دار

2.وبلاک های علافی

در گروه وبلاگ های هدف دار،این زیر رسته ها مشاهده میشه:

-وبلاگهای مذهبی

-وبلاگهای متالبازی

-وبلاگهای جوک و شر و ور

-تبلیغات!

-وبلاگهای اجتماعات(مثل دانشگاه ها و ...)

-وبلاگهای رپ!

و...

اما در موضوع بحث مورد نظر ما،بیشتر وبلاگهای علافی مورد نظره،در گروه وبلاگهای علافی این زیر دسته ها کم و بیش وجود دارند:

-مینیمال نویسی:

اساسا،مینیمال هایی که در فضای وب نوشته میشوند،یک مشت شرو ور هستند،البته در این میان گاهی واقعا چیزهایی پیدا میشود که برق از سرتان میپراند!نمونش!(حداقل خیلی از اوقات!)

نکات مهم:در مینیمال نویسی فحش بدهید،حرفهای بالای18 سال بزنید،آناتومی رو به چالش بکشید!پستهایتان را با شماره مشخص کنید،بعضی از پستهایتان را خالی ارسال کنید و ...


-خاطره نویسی:

اساسا!99 درصد اینگونه وبلاگها با انگیزه های عشق و عاشقی نوشته میشن،نویسنده عاشق شده و عشقش رو از دست داده و این ماجرا رو تعریف میکنه(البته،عاشق که نمیشه گفت،بهتره در 99 درصد بگیم کودن شده!)نکات جالب توجه اینه که همه چی همیشه با یک نگاه و یک لبخند شروع میشه،به صورت کلی اگر آدم اینجور مسخره بازی ها نیستید،یکی از بهترین سوژه ها برای خندیدن هستن و میتونین لذت ببرین ازشون!

نکات مهم:استفاده از رنگهای جیغ!ترکیب بندی رنگ افتضاح،تبلیغات فراوان و کپی پیست نشون میده این عشق چقدر سوزان بوده،آخی!
 

و مبحث اصلی ما،وبلاگهای گاه نوشت(به مشابه همین بلاگی که دارین میخونینش):

نکته ای که باید حتما بهش توجه کنین،اینه که اصولا آدمهایی که در وب یه فعالیتی میکنن و فقط فیسبوک ندارن،اکثرا سعی میکنن بگن:اوه شت،چه دنیای گندی!وای من از دنیا بیزارم،لعنت به زندگی من،من الان پرم میخوام بترکم،روزهای مرده،شبهای خیس و ...

چراشو از چراغ علی باید بپرسیم...

در این میان افراد اسکلی هم وجود دارند که فقط چرت و پرت مینویسن و میخندن!این دوستمون که مهمان بلاگش هستیم هم تو همین طبقه بندیه!

در این گونه بلاگها،اصولا ساختار یک پست به 3 قسمت طبقه بندی میشه:

1.تیتر:

شدیدا افسرده،ترجیحا به یک زبان دیگه بجز فارسی

2.خود پست:

به شدت کوتاه،پر از فحش و کلمات رکیک و ازینا کلا،بدون اسمایل،نا امیدی،نا باوری،حس بدبختی محض،ضعف،ترجیحا دارای یک شعر یا آهنگ و ...

3.پی نوشت ها:

مهم ترین موضوعات پست اینجا هستند!در پی نوشتها اصولا نویسنده سعی میکند یک گذری به دنیای واقعی بزند یا یکم خودش را خالی کند،فحش دادن بی حساب کتاب در یک پی نوشت به یک شخص به شدت توصیه میشود،تهدید هم همینطور!ارجاع دادن یک پی نوشت به شخصی که ذکر نشده هم چیز خوبیست!


فضای کلی وبلاگهای این گونه تاریک،استفاده از عناصر غم آور،خون،گل سرخ،خودکشی و .... هستش که واقعا نمیدونم چرا بازم باید از چراغ علی بپرسم!


در این گونه،گروه خاصی از بلاگها وجود دارند که متعلق به آدمهای شدیدا باحالی هستند که اصولا سن زیادی ندارن،شاید 12-13 سال اینا!واقعا این بلاگها شاهکارن من که عاشق خوندنشونم...

(چند وقت پیش یه بلاگ پیدا کرده بودم،مال یه پسر 13 ساله بود،واقعا خلاقیت پر بود تو این بلاگ،بالای بلاگ نوشته بود:نوشته های یک دختر خیلی خوشگل،بعد زیرش نوشته بود:نوشته ی بالا فقط برای جذب مخاطب میباشد و هیچ گونه صحت ندارد!کلا سیستم پست نوشتنش شاهکار بود...)


این بود برنامه ی بلاگ شناسی با حظور استاد محترم،آقای پژنگ دونگول آبادی اصل،تا برنامه ی بعد شما رو به خودتون میسپاریم!

----------------------------------------------------------------

اضافات:


جالبه واقعا!یه لحظه به این فکر میکنی که خب!الان ملت چی فکر میکنن واقعا راجع به من؟هان؟:دی

شاید باورش سخت باشه ها!ولی بعضی اوقات خیلی باید گوسفند باشم که نفهمم ملت در موردم چی فکر میکنن وقتی صحبت میکنن باهام!!!سعی هم ندارم عوضش کنما...ولی واقعا اون کسی که بدون اینکه 2کلمه اصلا حرف بزنه با من یا اینکه اصلا منو ببینه از من بدش میاد و فکر میکنه من عوضی ام،واقعا باید پیش یه روانشناس بره!

دکترن ملت به خدا!

سر یه قضیه ای یه بابایی اومده بود داشت باهام صحبت میکرد،معلوم نیست چه توصیفات زیبایی ازمن کرده بودن واسه بچه مردم ترس از سر و روی کلماتش میبارید! حس میکردم قشنگ منتظر بود من الان شروع کنم ببندمش به رگبار تیکه و ضایع کردن و اینا!!!اصلا بعضیا که قبل ازینکه منو ببینن فکر میکنن اصلا یه آدم دیگه ای ام!ولی نه!من همین یدونه ام!تازه اونم با تخفیف!

یه چندتا دلیل هم داره ها!اصولا نمیدونم چرا،ولی سعی میکنم همیشه آدمای دیگه استارت بزنن تو حرف زدن!همین احسان خودمون،قبل ازینکه صمیمی بشیم فکر میکرد من آدم از خودراضی ای ام و میخوام همش کلاس بزارم و خودمو بگیرم و اینا:دی،فکر کن!

جالبه واقعا این موضوع!خودم هم گرفتارشم ها!یکی میاد میگه آره فلانی خیلی بی پدر مادره و فلانه و چنانه و اینا...دیدم خودم یکم منفی میشه ازش میرم میبینم به،واقعا چقدر آقاست این بشر کیف میکنه آدم باهاش صحبت میکنه...یه مدت بعد تقش در میاد تر کاری از خود آقا بوده!

یه دلیل دیگه هم داره البته ها،اونم اینه که:

-من در ذهنم رو مثل مسجد واز نمیزارم هر کی خواست بره توش یه دوری بزنه فرداش بیاد بیرون،برای همین زیاد موضوع جالبی برای حرف زدن نیستم خصوصا برای آدمهای غمگین و این مدلی کلا...دلم که دیگه هیچی،یه سربروس گذاشتم دم درش هر کی بیاد سمتش رو جر بده بندازه اونور!!!!(گفتا که شب روست او،از راه دیگر آید!واقعا هم از راه دیگر آمد یا داره میاد یا داره میره...نمیدونم!!!)

البته خب،یه جمله ی معروفی هست که میگه:

Who Cares?

:دی!


-چرا هیچکس سن منو درست حدث نمیزنه؟یکی میگه فکر کردم 71-72ای،اون یکی میگه 64!!!

من چی بگم آخه!


-چی نوشتم!


-ببخشید واقعا،ولی:

ارزش هر جایی،به کساییه که توش هستن،ذهنتون رو طویله نکنید!دلتون که دیگه هیچی...


چاکر همتون!فعلا!


(یا خودش چقدر طولانی شد!)




DETHDAY

سلام

خب آقا تولده امیره گویا!یه روز دیرتره ولی مثل خودش که دیره همش،تولدشم دیر تبریک میگیم،امیر برات زندگی لعنتیه خوبی رو آرزو میکنم و ...

این هم تقدیم به تو امیر:

DETHKLOK-DETHDAY

Many years ago today something grew inside of your mother...
That thing was you

YOU!

YOU YOU YOU YOU!!!

Did she scream did she cry
Only those that are born are the ones that
Get to die

One more year closer to dying
Rotting organs ripping grinding
Biological discordance
Birthday equals self abhorrence

Years keep passing aging always
Mutate into vapid slugs
Doctor gives a new perscription
Bullet in a f-*cking gun

One more year closer to dying
Plastic surgeons fuel the lying
You forget why you came in here
Your mind rots with every New Year

RSVP PLEASE
For the death of thee
You have little time
And you're running out of life

HAPPY BIRTHDAY
You're gonna DIE

Now you're old and full of hatred
Take a pill to masturbatred
Children point to you and scream
Because they will become that thing

One more year of further suffering
There's no point of f*cking bluffing
Open up your dethday present
It's a box of f*cking nothing!!

RSVP PLEASE
For the DETH of thee
You have little time
And you're running out of life


HAPPY BIRTHDAY
You're gonna DIE


DIE DIE
DETHDAY
BIRTHDAY
DETHDAY
DIE DIE
DETHDAY
BIRTHDAY
DETHDAY

RSVP PLEASE
For the death of thee
You have little time
And you're running out of life

Happy Birthday
You're gonna DIE!!!!


DIE!!!

برو حال کن!

فعلا بروبچ:دی!