Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

در زندگی بعضی ها...

در زندگی زخم هایی هست که...


نه...


در زندگی بعضی ها، چیزهایی هست که برای دیگران که میگویی، میخندن، یا میگن طرف داره ادای فردین رو در میاره، یا گردن لعنتیشون رو کج میکنن و چشای هرکاره شون رو برات ریز میکنن و با نگاه محبت آمیزی ته دلشون یه "آخی" تحویلت میدن و اون موقست که دوست داری این دسته ی آخر رو  یجوری به درک واصل کنی که کان لم یکن شیئا مذکورا...

در زندگی بعضی ها، روزهایی هست که نیست، آدمهایی هستند که نیستند، حرفها و احساساتی هستند که نیستند، و گفتن و تعریف کردنشان برای آدمهای دیگه مثل یاسین تو گوش خر خوندن میمونه، که صد رحمت به خر... آدمهای دیگه ای که عین کرم توی همدیگه میلولن و کل مغزشون رو جمع کنی، قد همون 250 گرم کذایی نمیشه که بیشتر از مغزشون ازش استفاده میکنن و اگه تو اینکارو نکنی یچیزیت میشه و میشی "غیر-عادی"!!!!!!

در زندگی بعضی ها، هستند چیزهایی که حسرتش رو همه میخورند، ولی چیزهایی هست که هر خری داره و با هیچ شب بیداری کشیدن و خرکاری ای بدست نمیاد و مجبوری برای راحت کردن دل خودت هم که شده، گربه بشی و بگی گوشتی که دستت بهش نمیرسه بو میده...

در زندگی بعضی ها، بودن، تماماً برای دیگرانه، اونها کار میکنن، شب و روز، زحمت میکشن، اما خودشون هم نمیدونن چرا، بدون هیچ احساسی، مثل یه ماشین واقعی، وقتی راجع به بیخیال شدن و رها کردن زندگی باهاشون صحبت میکنی، یه لبخند کوچولو میاد روی لبشون که "قاتل اگر بباید، بباید این سان" و بالاترین مرحله زندگی، تفاله بودنه، چون همه ی کاری که میتونستی رو انجام دادی و اینا آدمایی هستن که ترجیح میدن پاکت خالی چیپس باشن توی سطل آشغال تا یه ساندویچ که فقط یه گاز ازش خورده شده...

در زندگی بعضی ها، احساساتی هست که فقط هستند، مثل این میمونه که چندین سال نیمه خواب باشی و بخوان با تق تق زدن به شونه ات بیدارت کنن و نتونی بیدار بشی، بعد از یه مدت آدم کرخت میشه...

در زندگی بعضی ها، مثل ماشین ها، برای بازکردن هر قسمتی یه دکمه طراحی شده، وقتی کسی با اون دکمه ور بره یهو در دلت باز میشه و اونقدر خالیه، هیچی رو هم میکشه توی خودش و هیچ های بیرون، مثل یه لیوان آب سرد که روش عرق میکنه، میچسبن روی تمام وجودت و هیچ دلیلی هم برای نیست بجز اینکه از تو، یخ زدی و هر کسی از راه میرسه، روی هیکلت نقاشی دلخواهش رو میکشه و مینازی به خودت که "آخجون، به درد خوردم..."

در زندگی بعضی ها، این جماعت کرکس صفت لاشخور، منتظر هستن ببینن هنوز چیزی برای عرضه داری براشون؟هنوز کار از دستت بر میاد؟هنوز انگیزه داری؟یه ماشین به هیچ کدوم ازینها نیاز نداره...هیچکدوم...

در زندگی بعضی ها، فقط یه لذت باقی مونده، لذت راضی بودن بقیه از چیزهایی که براشون فراهم میکنی...

میدونی بدترین کلمه ای که از دهن یه آدم میشه شنید چیه؟
شاید مثل تو فیلما همه فکر کنن "کم آوردم، میخوام بیخیال بشم"، ولی "مجبورم" از همشون تلخ تره...

مجبورم،همین!

میفهمی؟