Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Dunno

سلام

یچیزیه که خیلی افکارم رو به خودش مشغول کرده و من رو هم که میشناسید دنبال سوژه ام واسه حرص خوردن بیخودی،اما این یکی واقعا داره عذابم میده

نمیدونم چجوری بگم،نمیدونم از کجا شروع کنم

وقتی یکی رو که خیلی باهاش صمیمی بودی یه دفعه ترک میکنی(منظورم اونجوری نیستا، میشناسید منو که)چندتا حالت داره،یکیش که خیلی دیدیم و شنیدیم اینه که طرف عین خیالش هم نیست و به زندگی عادیش ادامه میده،یکی دیگه یکم ناراحت میشه،ولی بعضیا هستن خیلی ناراحت میشن،خیلی،که خب از عرف جامعه یکم دوره ولی اونها هم آدمن!

هیچ ربطی هم نداره ها،ممکن ارزش دوستی واسه نفر اول بیشتر از نفر آخر باشه،این تفاوت آدم هاست که این موضوع رو پیش میاره

حالا فرض کن که اون مساله که باعث کدورت شده یه مساله ی فوق العاده بچه گانه بوده باشه(من خودم از همه بچه ترم)،نه تنها بچه گانه،شاید از نظر من یجورایی احمقانه و خلاف ارزشهای انسانی و منطقی به نظر بیاد،اینجوری فشار رو طرف مقابل بیشتر میشه،چون اون مشخصا در چنین شرایطی غالبا این فکر رو میکنه:

-یعنی من اینقدر براش بی ارزش بودم که تو همچین مساله ی کوچیکی با من کات کنه؟(بازم میگم،مساله اصلا اونجوری نیست!)

راستش یکم اینروزا به خودم افتخار میکنم،فکر میکنم حداقل آدم ضعیفی نیستم و تقریبا قوی بار اومدم،که البته هرچی دارم از دوستای خوبم دارم،ممنون از همشون

حرفم اینه:خودتون رو قوی کنین،سعی کنید برای کسی که براتون ارزش قائل نیست تره هم خورد نکنید،اما کسی رو که براتون ارزش قائله بپرستید.

منظورم به هیچ شخص خاصی نیست،البته هست شما نمیناسیدش:اینروزها هر کسی ارزش دوست بودن رو نداره

هر چیزی رو نباید بیان کرد،بعضی چیزا رو باید نگه داشت واسه روز مبادا یا هر کسی لیاقت شنیدن هرچیزی رو نداره،یا تو ارزشش رو نداری که یه چیزی رو به یکی بگی(این سه حالت همزمان درست هستن)

اینجوری دیگه،سعی کنید خودتون باشین،نه اونی که دیگران میخوان!


یه موضوع دیگه هم چند وقتیه روی مخم یورتمه میره:

بی مقدمه میگم،البته ممکنهیکم گستاخانه و تند باشه به خاطر همین معذرت میخوام،منو ببخشید

من واقعا درک نمیکنم،این جنس مخالف(از هر طرف؛چه دختر چه پسر) چی داره که اینقدر بعضیا (که البته خیلیا!) اینقدر براش سر و دست میشکنن؟چند روز پیش من و یکی دیگه از دوستام که خیلی هم کرم داره خصوصا تو همین زمینه،اتفاقی با سازم و افکتم و اسپیکر کوچولوهام رفتیم تو آلاچیق پارک ایران زمین یکم تمرین کنم تو فضای باز مخم هوا بخوره،آخه خونه ی ما پنجره به بیرون نداره و واقعا دل آدم گپگ میزنه،در هر حال رفتیم و یه آلاچیق خالی گیر آوردیم و نشستیم،من چون میخوام سوتی هام معلوم بشه با هدست گوش میدادم و دوستم هم با اسپیکر،ازاونجایی که بسیار آدم جوگیری هستم،فرو رفتم تو فضای ساز و مشغول تمرین،چشام قفل شده بود رو فرت برد به وارم-آپ پرداختم،حس کردم دو سه نفر اومدن نشستن تو آلاچیق،ولی اهمیت ندادم،تمرکزم رو نمیخواستم از دست بدم،یکم گذشت اومدم میوت بزنم صدا یکم قطع شد،باتری افکتم تموم شد و مجبور شدم فقط با هدست بزنم اونم با صدای خیلی کمتر،چندتا دختر ...(فحش نیست،کلمه ای پیدا نمیکنم) نشسته بودن و با این دوستم صحبت کردن و گرم گرفته بودن،یکم گوشام تیز شد ببینم چی میگن بعد چند دقیقه احساس تهوع بهم دست داد،یعنی واقعا اینقدر؟آدم اینقدر خودش رو بیاره پایین؟اینقدر عظمت یه آدم کوچیک شده؟آدم قیافه ی بعضیا رو تو خیابون میبینه نمیدونه بخنده یا گریه کنه،پسرهای(بلا نسبت بعضیا!) 20 ساله کارهای یه دختر بچه ی 6 ساله رو انجام میده(تیشرت صورتی جیغ!!!نمیگم رنگ بده،هر کسی یه سلیقه ای داره ولی یکم مراعات هم خوب چیزیه!فکر یکی مثل من بیاد تیشرت Cannibal Corpse بپوشه که روش یه عکسه که دارن یه آدم رو تیکه تیکه میکنن،مطمئننا خوشش نمیاد!)،دخترا هم (بلا نسبت بعضیا!) دست کمی ندارن که هیچ!در بسیاری از موارد بدتر هم هستن(اونا که دیگه بدتر،یارو میخواد بره بقالی دم درشون 4 ساعت خربزه لای موهاش قایم میکنه!)واقعا اینقدر انسان اومده پایین؟به خدا آدم رفتار بعضیهارو میبینه به خودش امیدوار میشه!ما که قدیما نبودیم،ولی شنیدیم دیگه،طرف مرد بود،مرد!16 سالش بود کل خونواده رو نون میداد،کسی جرات نمیکرد چپ نگاهش کنه،میمرد واسه خواهر و مادر و پدر و خانواده و رفیقش،الان چی؟یبار گفتم،قربون صدقه ی یه آشغال میرن و به مادرشون بد و بیراه میگن(دروغ نیست،با گوشای خودم شنیدم،حتی کسانی هستن که با مادر پدرشون دعوای فیزیکی هم کردن سر همین قضایا)،اینه انسان پیشرفته و عاقل و منطقی قرن 21؟متاسفانه از عقیده و برنامه زندگی بعضیا یه چیزهایی میشنوم خندم میگیره،ولی از زهرمار هم تلخ تره.مثلا از یکی از دوستام پرسیدم کجا قبول شدی؟گفتش با تراز 5600 قزوین مدیریت صنعتی قبول شدم،منم بهش گفتم ترازت 600 تا بالاتره!یه دانشگاه بهتر میزدی،گفت اونجا دختراش بهترن!تفکر احمقانه دانشجوی کارشناسی یک مملکت که این باشه چه انتظاری از بقیه میره؟شاید من مال عهد بوقم و به قول یه بابایی زورخونه ای فکر میکنم...

اصلا این جماعت دگرگون میشن وقتی یکی رو میبینن،حالم بهم میخوره!فرم حرف زدن،لحن بیان،صدا،همه چی میریزه به هم،طوری که من بهش میگم منفور ترین نوع حرف زدن!شاید بگید جانماز آب میکشه ولی واقعا حالم بد میشه.من میخوام تو این مملکت زندگی کنم؟الان که اینه وای به حال 10-20 سال بعد،مثلا مملکتمون دیکتاتوری دینیه و اسم دین روشه و مردم آزادی شخصی ندارن،وگرنه نمیدونم تو پارک های محلمون چه صحنه هایی رو شاهد بودیم...خدا به داد ما برسه!مادر و پدرمون این هم تربیتمون کردن تو این جامعه اینجوری با اومدیم،بچه های ما چی میخوان بشن!

آدمایی که اینجارو میخونین،تو رو خدا یکم هم که شده خودتون رو عظیم نگه دارین،عظیم بمونید تا با عظمت باهاتون رفتار بشه...بزرگ باشید


دیشب غش کردمنمیدونم چرا ولی خیلی خسته بودم نشستم پشت سیستم یه آهنگ دانلود کنم،زدم واسه دانلود داشتم میگشتم تو فایلهای نیروانا یهو گوشام سوت کشید چشام هم تار شد افتادم،کلم خورد به آمپ ام انقدر صداش زیاد بود مامانم از خواب بیدار شد!خلاصه یه سرم قندی وصل کردم و خوابیدم...

دارم میرم یه جای خیلی خوب،شاید بهترین جای دنیا!

سوال دارم!!!!!

هر کی تونست بگه اینا کین و من کدومم یه جایزه داره!


پ.ن:امروز تولد یکی از نوازنده هاییه که من واقعا قبولش دارم،Jeff Loomis

Happy Birthday Dear Jeff

خداحافظتون،خیلی دلم پر بود

راجع به دوتا موضوعی که گفتم یکمنظر بدین،برام جالبه دیگران چجوری فکر میکنن،شایدیکی مارو ارشاد کرد!

فعلا!

نظرات 7 + ارسال نظر
مبارز چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ http://mobarez3.blogsky.com/

درود
نمیدونم تا کی میخوایم این تفکر متحجرانه رو تو جامعمون داشته باشیم که دیگران رو محدود به مرزهای خودمون کنیم،شما اگه از کاری بدت میاد انجامش نده فزولی دیگران رو هم نکن،هر کسی هدفهای خودشو داره شما نمیخواد تشخیص بدید که چی ارزش داره چی نداره
سعی کنین طرز تفکرتون رو اصلاح کنید
این افکار بسیجی دیگه تو دنیای امروز میون جوونها جایی نداره

...
ترجیح میدم با آدمایی که تحت تاثیر جو هستن هم صحبت نشم اما:
ببخشید،اینجا قراره چندتا آدم زندگی کنن،حیات وحش نیست
حرف شما مثل این میمونه که شما سر کلاس درس هوس کنید سوت بزنید یا روی صداتون کار کنید،اهداف جمعی که فرد توش قرار داره آزادی فرد رو کنترل میکنه،نه هر چی که فرد عشقش بکشه
افکار بسیجی؟ترجیح میدم راحتتون بزارم!
واقعا که!

احسان چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ب.ظ http://dadadudu.blogfa.com

سلام.
واقعاً متأسفم برای بعضیا (!) که روی بعضی از حقایق (!) اسم "افکار بسیجی" می ذارن! آقای مبارز، شما اگه مبارز بودی به خاطر یه چیز درست، یه ارزش، مبارزه می کردی! نه اینکه به خاطر کوچیک کردن خودت جلوی جنس مخالف مبارزه کنی... حقیقته دیگه! مردونگیت کو؟! جوابی نداری بدی...
امین واقعاً تحسینت می کنم. کاش آدمایی با طرز فکر تو بیشتر بودن تو جامعه... کاش اینهمه محدودیت وجود نداشت تا جوونا اینقدر زود خودشون و هویتشونو فراموش نمی کردن... بگذریم.
امین تو واسه آدمایی مثل آقای مبارز (!) اون عکس آخری (لیمو) هستی! ولی برای من سیب قرمزی... سیب سبزه هم نرگسه... منم حتماً هندوونه ام دیگه!
اا چه جالب! تولدش مبارک! ایشالا همیشه زنده باشه برامون آهنگ بسازه! فک کنم با دیو باهم جشن می گیرن...

چه کامنت بلند بالایی!
آدم جو گیر از هر چیزی بدتره!(بسیجی گیتاریست و علاقمند به متال ندیده بودم!)
ما خودمون رو نگه داریم خودش کلی هنره!
دقیقا همه رو اشتباه گفتی!یعنی هیچکدوم درست نبود!
آره،صرفه جویی میکنن!

مریم چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ب.ظ

این تقصیره جامعه عقب افتاده ما که همه چشم و گوش بسته بار اومدن و ادمیت تو اینجا تنزل بیدا کرده !
والا ما میبینم اون طرف هم اینطوری دارن اما آدماشون آدماشونا بیشتره !


لیمو

من اینطور فکر نمیکنم،تقصیر خودمونه که اینطور رفتار میکنیم(که نمیکنیم!)
چیزی نمونده ازش
...

اشتباه است!

دنیس جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ

آفرین امین . منم دلم از این جامعه به خاطر این همه سطحی نگری و کم ارزش شدن پره. هر طرفو نگاه کنی همینه ! مثل یه مرض شده! مردم هدف زندگیشون شده لاس زدن ، مغزشون رفته تو شرتشون! واقا انسانییت ینی این؟!!!!
در ضمن این افکار بسیجی نیست ، متالریه!

صد آفرین!
مشخصه،چرا؟
متالری!ایول خودم و خودت!

Ellin شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ق.ظ

ببین کی دنبال ارشاده!
به خاطر همین (مثلا) آدمایی مثل آقا/خانم مبارز یا جنگجو خیلیا خودشونو می زنن کوچه علی چپ که بگن ما خیلی امروزی هستیم، تو که صاف و صادق میای عقیدتو بیان می کنی جای تحسین داری، ارشاد می خوای چیکار؟
مدعیان تمدن!
در ضمن واسه بعضیا دونستن این خیلی خوبه:
<آدم> بودن زمان و مکان خاصی نمی خواد، یه کم به خودت نگاه کن...
پستت میوه ای شد، انار نداریم؟ داره فصلش می رسه

کی دنبال ارشاده؟
آدمای جوگیر از همه چیز بدترن!
انار؟نه اتفاقا هوس کردم،دلم خواست!

فرهاد شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ق.ظ

مطلب اولتو قبول دارم و همیشه سعی کردم خودم باشم
ولی مطلب دومتو خیلی خیلی قبول دارمن
دمت هات بابا حرف دل من رو هم زدی
خدایی بعضیا خیلی حرکاتشون خنه دار میشه جلو یک دخت
فک کنم واسه محدودیت زیادی باشه که تو جامعه وجود داره
دلم واسه این یارو نفر الیه میسوزه.بیچاره چقدر بد بخته که اینطوری فکر میکنه
خوشم اومد
ایول
لینکت میکنم اگه دوست داشتی لینکم کن
فعلا

خوب این خیلی خوبه از نظر من،تبریک میگم بهت...
کلا قبول داری!
چاکر دل شمایم!مشکل اینه که اون خنده خیلی تلخه،آدم بهش فکر میکنه واقعا چیز آشغالیه...
ولش کن،این 1000 بار،آدم جو گیر رو به خودش وابگذارید!
خواهش،ممنون
میکنم!
فعلا!

metal hammer دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ

سلام خوبی؟
در مورد بحث اولت باید بگم که باهات هم درد و هم عقیدم.اما فقط یه سوال کاملا جدی دارم ازت
از کجا باید فهمید که یه آدم برای تو ارزش قا‍ئله؟چه دختر و چه پسر.چون در اکثر رفاقت های امروزی صداقت اصولا محلی از اعراب نداره.من اسمشو میئارم خودخواهی.2 3 بارم که ضربه بخوری برات سخت میشه که به کسی به عنوان دوست اعتماد کنی و باورت بشه که طرف برات ارزش قائله.نظرت چیه؟
......................
و اما ر مورد بحث دومت.حقیقت واقعا تاسف آوریه.من تو ذهنم چند تا دلیل براش متصورم.یکی نداشتن ایده آل تو زندگی.وقتی تمام فکر و ذ کرت بشه همون لغتی که با s شروع و به x ختم میشه و به دهنتم مزه میکنه همین میشه که میبینی.وقتی سقف خواسته ها و آرزوهای آینده سازای یه مملکت اینه همین میشه وضعمون که داری میبینی.هیچ کجای دنیا تفم تو صورتمون نمیدازن.که میرسیم به جمله یا همون ضر المثل معروف که میگه همه چیمون باید به همه چیمون بیاد دیگه... شما هم امین جان این حقایق رقت انگیزرو جایی غیر ازایران نخواهی دید.پس به جای کلمه انسان بگی ایرانی جهان سومی بهتر به نظر میاد.
راجع به اون آقای مبارز کوته فکر فقط میتونم بگم که واضحه که پاشو از ایران بیرون نذاشتخه که از دنیای امروز و نبود این افکار بسیجی حرف میزنه.اگرم رفته دوبی یا ترکیه رفته که از صدقه سر همین ایرانیا به گند کشیده شدن.نه.آبااااد شدن!
اونجایی که من 1 ماه توش بودم و از نزدیک دیدم چه خبره باید بگم که کلا ساختار روابط و ساختار زندگی متفاوته.همین طور فرهنگشون.ما ایرانیا یه چیزی از دور میبینیم و ادای ظاهر رو در میاریم.همین میشه که الن شده...
اونجا شما یاد میگیری که از 18 سالگی روی پای خودت وایسی نه اینکه با ماشین بابا راه بیفتی تو خیابون دختر بلند کنی و مفت خوری بکنی...
اینا همه فرقه...که الاندانمارک از نظر استاندارد های زندگی دومه تو دنیا و ایران ازون ور دومه.
................ تو هم به خاطر اون لباس قرمزه که تو میتینگ پوشیده بودی هندونه ای عزیزم
ببخش طولانی شد.از بعد از این مسافرت واقعا دلم پره...

اوه شت!چقدر درازه این کامنتت!
خوبم ممنون
فکر میکنم رفتار کسی که برای آدم ارزش قائله با کسی که وانمود میکنه واقعا متفاوته،هر چند خیلی از همین دروغها ضربه بهمون وارد شده اما بازم مشخصه...تو رو نمیدونم ولی من دوستام حرف ندارن!اما بالاخره ریسک ه دیگه...
.......................
سینا مخالفم،من فکر میکنم این موضوع همه جا هست،درک ما(یعنی همون اونایی که اینجوری هستن) ازش نادرسته،چون اینجا تو اونقدر آزاد نیستی که بتونی یه قسمتی از نیازهاتو برطرف کنی(من که از اینجور نیازها ندارم!عوضش تمرین میکنم(کنه!))اما خیلی ها دارن،و مجبورن تو کل روز بهش فکر کنن و نتیجش میشه همین...که صد البته اگه همچین سیستمی نبود وضع زیاد تفاوتی نمیکرد چون فرهنگ خانواده ها مشکل داره...وقتی از 3 سالگی مجبورت میکنن فقط با پسرا بازی کنی وضع از این بهتر نمیشه...
کانادا رو یادت رفت!
فقط این بشر درست گفت!!!هندوانه!
میفهمم چقدر بسوز بسوز داشتی تو این چند روز!!!!
ممنون!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد