Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Distance

قول داده بودم از این پستها هیچ وقت و هیچ جا نداشته باشم،ولی دیگه صبرم تموم شده،امشب یه اتفاقی افتاد که دوباره این آتیش زیر خاکستر روشن شد،نمیتونم تحملش کنم،واقعا دوست ندارم بگم ولی مجبورم

این کلمه ی "فاصله"الان بیشتر از هر چیزی داره خودشو میزنه به در و دیوار این مغز پر از عدد و نت و فرمول و جدول و درد و لذت و تیکه هایی از چیزای دور و برم،خاطره هام و کلا هرچیزی که میدونم و به "فاصله" لعنتی ربط داره رو قلوه کن میکنه و میریزه پایین،که مجبور بشم از یا از این دهن لعنتی بریزمشون بیرون و با یه عکس درد دل کنم،یا همونجا نگهشون دارم تا اونهاهم باهاش همکاری کنن و داغونم کنن،یا این ده تا آشغال بدرد نخور تایپشون کنه اینجا،"یادداشت جدید"،که بعدا بره بشه قسمتی از جایی که شاید،چند نفر مجبور بشن بخوننشون و برام دلسوزی کنن یا بگن دیوونه ای یا مسخرم کنن...فرقی نمیکنه،همشون مزخرف میگن،یا شاید بعضیا،که واقعا تو عمرم خیلی کم دیدم بیان بهم بگن،ما باهاتیم...همین کافیه...کافیه!میفهمی یعنی چی؟

فاصله تو ذهنم یعنی تفاوت فرکانس بین دوتا نت،یعنی قسمتی از مجموعه ی اعداد که کران بالا و پایین داشته باشن،فاصله یعنی اختلاف تراز انرژی دو تا الکترون،فاصله یعنی...!F1Ck...حالم ازش بهم میخوره...اقای سعید خان به قول خودت روشنفکر!از اسمت حالم بهم میخوره...سعی کردم بندازمت بیرون از تو مخم ولی مثل زالو چسبیدی بهش...

وقتی میبینم یه بچه تو فکر اینه که اینسری کدوم عروسک رو بخره در حالی که یکی دیگه تو فکر اینه که اگه اینارو نفروشه امشب خونه از شام خبری نیست،وقتی میبینم یکی میره مدرسه غیر انتفاعی که 8 میلیون تومن شهریشه و یکی دیگه پول مداد نداره،وقتی میبینم یکی فکر اینه فردا مدل موهاش چی باشه و اون یکی فکر اینه که فردا از کجا پول جور کنه واسه شام زن  بچش،وقتی یکی تو فکر اینه که فردا واسه دوس دخترش چی بخره و اونیکی تو جور کردن پول عمل خواهرش مونده واقعا حالم گرفته میشه،خوشم نمیاد خودم رو خیلی دل نازک و مهربون نشون بدم،چون حداقل اگه احمقم،دارم سعی میکنم نباشم...

فاصله چیزای دیگه هم هست،اینه که یه پسر با یه دختری به هم میزنه و میره خودکشی میکنه،نه این جوک نیست،همکلاسیم نصف تنش فلجه واسه همین کار،فلج،میفهمی؟اونوقت یکی دیگه مجبوره تا آخر عمرش با خاطره ی خواهری زندگی کنه که...چرا دارم اینو میگم؟خودت یادت اومد؟آره؟من هیچ وقت یادم نمیره!رفتار آدمای لنگه ی تو جالبه،با مورد های اولی خیلی گرم برخورد میکنی،کمکشون میکنی،بهشون افتخار میکنی،ولی دومی چی؟هان؟آره با خودتم آشغال!هیچی!بهش میگی گذشته دیگه،پشت سرش هم میگی اه اه،پسره ی فزرتی،12 ساله یکی مرده هنوز تو فکرشه...نمیخواد دست ورداره،خجالت هم خوب چیزیه،اینا چیزاییه که تو میگی،همش یادم مونده،نه؟نتیجش میشه:که مجبور میشه جلوت بخنده،مسخره بازی دربیاره،کمتر با آدما بگرده که چی؟که نفهمی ناراحته،احمق اینارو واسه خودم نمیگم،میخوام همین بلا رو سر یکی دیگه نیاری...

فاصله از این چیزا هم بیشتره،یه دختر واسه اینکه دوس پسرش بهش زنگ نمیزنه گریه میکنه،همه میگن دختره،دلش نازکه،خوب دوسش داره،هه!میدونی چرا؟میدونی نزار دهنمو واز کنم اینجا بگم...یکی دیگه رو اصلا متوجه نمیشی،فکر میکنی که این آدم تو عمرش آب تو دلش تکون نخورده،وقتی میری تو نخش،مفهمی نه بابا،طرف داره با کسایی زندگی میکنه که حتی اسمشون هم تو شناسنامه اصلیش نیست،اصلا نمیدونه کیه؟از کجا اومده؟وقتی ناراحت میشه و واقعا کم میاره،وقتی که یکم حالش گرفته میشه همه بهش حمله ور میشن که بابا خودتو لوس نکن،این تیریپا خز شده و یه مشت مزخرفات دیگه،یه احمقی لنگه ی تو همین بلا رو سر اون آورده،فهمیدی؟وقتی یکی لنگه تو میاد میگه آره،و کل زندگیتو واسه کل مدرسه تعریف میکنه،اون موقع میتونی سرتو جلوی دوستات وهمکلاسیهات و معلم هات بیاری بالا؟نمیتونی...از ترحماتی که بهت میکنن حالت بهم میخوره،میخوای همشون رو له کنی،اینقدر از نگاهشون بدت میاد میخوای چشاشون رو در بیاری،تا حالا از این حس ها داشتی؟اصلا میفهمی این چیزا رو؟نه!چون نفهمی اقای روشنفکر!

بیشتر از هر چیزی و هرکسی تو این دنیا از تو متنفرم،بفهم،ازت متنفرم

این متن رو ذخیره کن و هر روز بخونش،میخوام همون چیزی رو که تو ذهن من جا گذاشتی همراه خودت داشته باشی کثافت

مطمئنم به اون کسی که میخوام بگم بهت بگه این متن رو بخون جواب رد نمیدی...چون اونم مثل تو یه آشغاله

زندگی چرت تر از این نمیشه!

سلام پس از مدتی!

اول،Diary of a mad Man رو باید بگم نه؟

خوب باشه:

اول اینکه شمال رفتنمون افتاد واسه 4شنبه این هفتهولی خوبیش اینه که اوندفه باید تو چادر میخوابیدیم،این سری ویلا!البته با امکانات کامل،سری قبلی بحث سر این بود که رخت خواب ببریم یا نه،اینسری قرار شده آمپ(ببخشید تصحیح میکنم،دایناسور!)رو هم با خودمون ببریم که باهاش بموزیکیم!

نکته ی بعدی:علی نمیره!!!!!یک سال دیگه کرج میمونن و من احساس فوق العاده ای دارم!علی میخواد گیتا رو هم بهم یاد بده!!!فقط بدیش اینه که هر بیست دقیقه یکبار باید با ایستک تغذیه بشه!از نوع لیموش!

اوه یادوم رفت،گروهی که با Hallowed Be Thy Name اش گریه میکنم،با Different World اش فکر میکنم(و البته با Mountsegur اش هد میزنم!)،گروهی که نصف لذت موسیقی رو مدیونشم،آلبوم جدید خودش رو به اسم The Final Frontier داده بیرون،در موردش توزیح!!! نمیدم تا کامل گوش کنمش بعدا میگم!استیو هریس،بروس دیکنسون،آدریان اسمیث،دیو ماری،نیکو مک برین،جنیک گرس،به خاطر موزیک زیباتون ممنون...

نکته ی بعدی:

یکی از بچوکای جدید از فروم رو دیدم ریسنتلی!مهدی دیگه همین که Sweet Death ه.بد نیست،بچه خوبیه!ولی ساکته،آدم حوصلش سر میره...با امیر اومدن کرج،یه سری هم به ما زدن رفیدن!خوش بگذشت!

ماه رمضون هم شروع شد!ماه بیداری تا قبل از سحر بدون فحش اعضای خانواده و حتی بعد از آن!ماه خوابیدن تا ساعت 5-6 عصر و حتی بعد از آن بدون فحش اعضای خانواده!ماه گشنگی کشیدن(و حتی بعد از آن؟؟)!البته در کنارش اگه وقت شد یه حالی هم با خدا میکنیم!

امروز هم با نوای وز وز ویبره ی گوشیم ساعت 4.19 دقیقه بیدار شدم،دیدم علی ه(همین ایستکیه!)ورنداشتم،بعد روحی زنگ زد،بازم ور نداشتم!(فحش ندید خوب خواب بودم!)بعد همینجوری به ترتیب زنگ میزدن،اس ام اس دادم به علی و روحی با مضمون:جان؟،علی جواب داد یه زنگ بمن بزن،یهو رضا اس ام اس داد با مضمون:...کجایی؟(به علت واژه ی خطرناک فیلتر شد!!!)زنگ زدم به علی گفت بیا رضا و روحی کرجن،خلاصه رفتیم یه دوری زدیم باهم خوش گذشت،اما خوش اصلی وقتی گذشت! که رضا و روحی رفتن،من و علی داشتیم دنبال جا واسه نشستن تو پارک میگشتیموای خدا!کلی نقشه های مردم آزارانه(آنارشیستی!!!)کشیدیم که بسیار حال داد،اما بجز یکی هیچ کدام اجرا نشد!اون یکی هم علی گند زد بهش و جای نشستنمون رو از دست دادیم...

تو این هفته قافلگیری داریم!(فارسی گفتم دیگه،سولفیریز خارجیه!)،حواستون باشه!

احسان لعنتی!!!تو چرا اینقدر شبیه منی آخه؟فک میکنم دارم با خودم حرف میزنم!خودم شماره 2؟؟

------------------------------------------------------------------------------------------

اینسری میخوام در مورد یه چیزی حرف بزنم که آزارم میده،اینکه چقدر چیزی به اسم جنبه از زندگیمون محو شده،چقدر بخشش رو فراموش کردیم،چقدر رفاقتها بی ارزش شده،طوری که اگه رفیقمون حتی از روی شوخی،یا حتی جدی حالمون رو میگیره یا یجورایی گند میزنه به اعصابمون،نمیتونیم ببخشیمش که هیچی،دشمنمون هم میشه...حتی بعضی وقتها انقدر رومون زیاده که از گفتن اینکه دوست قدیمیمون الان دشمنمونه خجالت هم نمیکشیم...افتخار هم میکنیم...

هیچی دیگه همین!

------------------------------------------------------------------------------------------

نکته ی بعدی!!

WTF به معنای واقعی!!!!

این آهنگ قدیمیا چقدر قشنگن آخه؟گور بابای هرچی آهنگ جدیده،چرا من باید تو سال 91 به دنیا بیام؟چرا نباید 1960 به دنیا بیام؟چرا اینجا،الان؟لعنتی!!!

یه چندی آهنگ قدیمی میزارم برید بچسبید به سقوف!

Cry Of The Banshee-Brocas Helm

Neon Angels On The Road To Ruin-The Runaways

فعلا،ماه رمضونi تا صبح بیدارم حوصلم سر میره زود به زود می آپم!

از همه ور ۲

بزرگترا کوچیکترا!لیدیز اند جنتلمنگزج سلام!

رتبه؟6863 دیگه نپرسید خیلی ممنون!

خوب،برویم سراغ زندگیمان:

اول اینکه سلام،تبریک میگم به اونهایی که از رتبشون راضین،و ناراحت نباشید میگم به اونایی که از رتبشون ناراضین...به هر حال...زندگی اینه دیگه!

از کجا بگم....آهان! آمپ!

خبر خوب اینه که آمپ و افکت خریدم!دس دس!20 وات بیشتر نیست خوشتون نیاد!

عکسش:

زاقارته نه؟برنامه دارم براش!

قسط آوانس رو هم دادم،60تومنش مونده...

بعد...یه اتفاق بدی هم افتاد که کلی ناراحت بودیم ولی به خیر گذشت...

رتبه ها هم به شرح زیر است،من احمق 6863 کشوری،منطقه دو 1986 (داداش رتبمون هم مستره!)

لادن هم ترکوند آبروی مارو برد،شده 967 کشوری،منطقه دو 335...خوش به حالش...

امشب هم مهمونی داد رفتیم گوهردشتدوغ شیشه ای خوردیم دلتون بسوزه!یخ یخ بود!شام هم یه آشغالی درست کرد بهمون داد و فرستادمون خونمون...

خوب چیزای مهم:

اول اینکه تو این چند روز یه سری اتفاقات مزخرف برام افتاد و از دست یک مشت بیشعور کلی اعصابم خورد شد...چقدر مردم خرن آخه!نمگم اعصاب شما هم خورد میشه بدتر...

دوم:

خدا دیگه حالم داره به هم میخوره از هرچی نامردی...جدیدا فهمیدم مردونگی به این چیزا نیست:

1.سیبیل!

-----------------------------------------------------

2.هیکل!

----------------------------

نه،به اینه:

اینکه آدم واسه دشمنش هم دل بسوزونه خیلی مردونگی میخواد...خیلی...

آخه بعضیا خیلی کباده ی مردونگی میکشیدن،میگفتن تو هر جا میری،باید به ما بگی مگه چی میشه؟اما خودشون خونه بودن میگفتن تهرونیم،کجاش رو هم نمیگفتن،عرض میکردن مگه من هرجا میرم شماها باید بدونین؟ما هم باهاش بهم زدیم،حالا همچین رفتار میکنن انگار دشمن خونی بودیم از اول...یه ذره مردونگی هم خوب چیزیه...ثواب داره...

سوم:

عاشقی این نیست که بری زیر بارون داد بزنی دوست دارم،عاشقی این نیست که همش تو فکر بوسه و این چیزا باشی،عاشقی این نیست که خودتو از بالای پل واسش پرت کنی پایین،اینه:

اگه هستی،باش!اگه نیستی هم نباش!(این مورد رو زیاد دیدم این چندروزه...همه چی قدیمیش!)

اوه،راستی یادم رفت!یه دوست فوق العاده پیدا کردم...احسان!همین آوای کودکانه است!آقا این پسر کپی ژنتیکی ای چیزی از منه!یعنی مو نمیزنیما،البته میزنیم ولی کم....

خلاصه اینکه جیجر من بید!دارم بهش راک و متال درس میدم(اوهو،چه جلب!)ولی الان چند روزیه که من سرم شلوغه و نمیتونم باهاش حرف بزنمدلم براش تنگ شده!خیلی...

کلا دلم واسه خیلی ها تنگ شده،علی جاستیس خودمون هم داره میره شمال،آستارا...اینم یه ضد حال دیگه،دلم واسه الا هم تنگ شده،چند روزیه حرف نزدیم با هم بی خبرام ازش...امیر هم همینطور...

فردا رضا اینا میان خونمون!!!رضا سرباز رو میگما!شایدم نیان!

نکته ی بعدی:

برا خواهرم کامپیوتر خریدیم!ولی به من نمیدهچیکارش کنیم دیگه بچست....!ولی Call of Duty:Modern Warfare 2چقدر رو پی سی حال میده!بدبختیم دیگه...

چقدر مردم پررو شدن!!!!!!این دیگه از این اتفاقاتی بود که تا 2-3 روز من هنگ بودم!!!!کله ی ظهر ساعت 2 رفتم دنبال دوستم پدرام باهم بریم کافی نت یکم بدانلودیم،بهش گفتم 2بیا سر خیابون،گفت یکم دیر میرسم منم رفتم تو پارک ایران زمین روصندلی نشستم هدست و ولوم بالا،یهو دیدم یه یارو اومد نشست بقل دستم!یه مشت کتاب و اینا رو داد بهم گفت بگیر،(الان دقیقا شبیه علامت تعجب شده بودم!!)منم گرفتم دیگه،خم شد بند کفشش رو بست کتابا رو هم گرفت دوید رفت!!نه تشکری نه چیزی...فحش هم نداد!یعنی هنگ!!! موزیک گوش میدادم

در مورد آهنگایی که این روزا گوش میدم بگم یکم،فقط اینکه جدیدش میشه...آره Tornado of souls واسه 1990،قدیمیاش هم تا 1950'S جا داره...پسر واقعا قدیمیا شاهکارن!گروههایی مثل Riot-Angel Witch-Brocas Helm-Def Leppard و اینا رو خیلی گوش میدم...

حالی میده ها!

تولد جیمز هتفیلد رو هم به بچش و زنش تبریک میگم،امیدوارم یهو بزنه به سرش جو گیر بشه یه 23-24 سالی جوون بشه زن و بچه رو هم بندازه آشغالی دوباره جاستیس ضبط کنن!

ولی واقعا یکی از بهترین آهنگسازهای جهانه...کارش شدیدا درسته...صدام هم شبیهشه یکم!

یک شمبه هم با بروبکس مدرسه قراره بریم شمال،صفا صیتی،جاتون خالی هست...بفرما!

دلم گرفته،شاید ظاهرا شاد باشم(کلا موجود خجسته ای هستم!مسعود!)ولی حالم شدیدا گرفتست،اصلا شدم مثل معتادا،قاطی کردم...تکلیفم با خودم مشخصی نیست،فقط یکی رو میخوام به حرفهام گوش کنه،و زنده باشه...

میخوام گریه کنم،همینجوری الکنی...بیخودی...شایدم بیخودی نیست،بعضی اوقات مسائل توی ذهنت تلمبار میشن رو هم و نمیتونی بفهمی چه مرگته...چمیدونم شاید دارم میمیرم...


قسمتی دیگر از این Diary of a mad man به پایان رسید،به خدا میسپارمتون....

آخ راستی حواسم نیست

اینم هست هرکی حالشو داره برو بخونه بخنده یکم جیگرش حال بیاد:

http://www.rajanews.com/Detail.asp?id=55643

فعلا!

Top 10 Searches In Web

سلام

نمیخواستم یه پست دیگه رو ارسال کنم این توجه ام رو جلب کرد

هیچی نمیگم،فقط اینکه چرا اینجوری شدیم؟

آمار متعلق به 16 تیر ماه امسال هست

ایران

علاقه مندی های ایرانیان در اینترنت طی 7 روز گذشته

******************************


ایالات متحده

موضوعات مورد علاقه آمریکایی ها در اینترنت

******************************


بریتانیا

موضوعات مورد علاقه مردم انگلستان در اینترنت

******************************


کانادا

علاقه مندی های کانادایی ها در اینترنت

******************************


امارات متحده

موضوعات مورد علاقه مردم امارات در اینترنت

حالا به هفته ی بعد از همین آمار(مربوط به 23 تیرماه):

ایران

نکته:اگه دقت کرده باشین تو لیست عکسهای سرچ شده،آخرین کلمه محو شده!این رو خودم محو کردم چون واقعا زشت بود،خیلی زشت...همین کلمه تو هفته ی قبل بیش از 73%سرچ شده بود

علایق مردم در اینترنت از زبان گوگل

*********************


آمریکا

علایق مردم در اینترنت از زبان گوگل

*********************

بریتانیا

علایق مردم در اینترنت از زبان گوگل

*********************

کانادا

علایق مردم در اینترنت از زبان گوگل

*********************

امارات

علایق مردم در اینترنت از زبان گوگل

دلم میخواد گریه کنم...

برای اینکه به عمق فاجعه پی ببرید،این لینک رو بخونید،از وبلاگ ساراست،این فقط بخش کوچیکی از چیزیه که بودیم و دیگه نیستیم...

فعلا...

اتمام اولین پروژه-رضا بینی با همکاری علی-برق رفت

سلام

خوبین؟

خوب اولین پروژه ی کاری من به اتمام رسید!دس دس!خیلی سخت بود و اعصاب خورد کن چون تکون میخوری خراب میشه و خیلی اعصاب میخواد،در حد اینکه تک تک پیکسل ها باید چک بشن...یه عکس با رزلوشن 500*850 واقعا کفرت رو در میاره،ولی وقتی به این فکر میکنی که بعد از انجامش 250 تومن میره تو جیبت خودش کلی مایه ی سرور و ایناست...خلاصه میگذرونیم دیگه و نون حلال به زن و بچه دادن سخته،میدونید فکر کنم!

پس اتمام پروجه!!!علی Justice یا علی خوشگل یا هرچی اسمش رو میزارید!زنگ زد گفت رضا داره میاد کرج و اینا...میای بریم ببینیمش؟منم که پایه!گفتم آره و بریم،خلاصه از میدون آزادگان تا مترو رو پیاده گز کردیم،اونجا هم نیم ساعتی نشستیم تا رضا وارد شد!کلی حرف زدیم و اینا...از مسائل شخصی و چرت بود تا بحث های سنگین فلسفی دینی!خوش گذشت دیگه جاتون خالی!عکس هم گرفتیم اما نمیزارم که سوژمون نکنید فردا پس فردا...

خبر بد:

ریشم رو زدم!پاک پاک،سفید کردم صورته رو رفت،اینقدر ناراحت بودم صورتم رو موقع اصلاح نگاه نمیکردم همینجوری یلخی با ماشین زدم رفت پی کارش،یهو نگاه کردم دیدم نه!راست میگن بهم نمیومد خداییش...به هر حال یه 3-4 ماه بی ریش میگردیم اگه دوباره جو گرفت با ریش در خدمتتون هستیم،فرقی نمیکنه،جفتش خوشگله

آخ جاتون خالی طرفای ساعت 10 برق رفت خونمون انقدر خندیدیم دلمون درد گرفت با مامانینا،کلی بازی کردیم،بازیش هم اینطوری بود که این لامپ رو یه مدتی یکی خاموش میکرد،بعد یهو روشن میکردیم اون دو نفر دیگه در حالات مسخره بازی غافلگیر میگشتن!!یبارش خیلی باحال بود من اومدم برم جلو صورت خواهرم،خواهرم هم همین قصد رو داشت خوردیم به هم!خیلی حال دااد!جاتون خالی از تماشای یک خانواده مشنگ بازماندید!

خلاصه اینکه حال بسیار ول شد در امروز...

اینم آهنگ امروز:

Cradle Of Filth-Nymphetamin

واقعا زیباست...دوسش دارم!

فعلا خداحافظ