-
:)
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 17:43
گاهی اوقات باید خیلی کودن باشی معنای خیلی از بلند بلند خندیدن ها رو نفهمی...خیلی کودن! گاهی حتی یهویی مردن هم تدریجی میشود...!
-
روزهای پر از خالی
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 01:58
مثل کاموا میمونن بعضیا، یجوری گره خوردن که هرچقدر بیشتر زور بزنی بازشون کنی، بدتر گند میزنی بهش و یا آخرش با قیچی میوفتی به جونش و جیگر زلیخاش میکنی یا پرتش میکنی کنار اتاق و تازه بعد این پرت کردن زندگی شروع میشه... من که صبح دانشگام، میاد خونه، واسه خودش 2تا بالشت میاره میشینه پای BBC دیدن و یه نهارِ به قول خودش...
-
شروع دوباره
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 02:05
خب، این هم از 20 سالگی که تموم شد... یجورایی بگی نگی میشه گفت 1/4 ام اول زندگیم رو گذروندم و رفت پی کارش، دانشگاه هم خوارزمی تهران قبول شدم و کلاسامون هم کرج برگذار میشه که تقریبا نزدیکه و سخت نیست، هرچند باید 7 ترمه تمومش کنم بره پی کارش... میدونی، این سال آخری خیلی سخت گذشت بعضی جاهاش...اغلب بد بود اصلا... آدمای...
-
Loathe the trust
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 20:20
آدم وقتی پر میشه، تازه میفهمه باید بیشتر فکر کنه... دیدی گاهی بین دوراهی عقل و "باقیمونده احساساتت" گیر میکنی؟ اینجور جاهاست که من برمیگردم و گذشته رو نگاه میکنم... چی شد که به اینجا رسیدم الان؟ اصلا چرا این دوراهی باید وجود داشته باشه یا این شکلی باشه؟ گاهی همه چیز و همه کس رو برای چند نفر دیگه از دست میدی،...
-
Blood Sucking Parasite
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 06:12
چندین ماه از "چراغهای خاموش" و "کلنگی، قابل سکونت" میگذره و من از دید دیگران یه آدم دیگه شدم، یه آدم باهوش تر، با سواد تر، مهم تر و خیلی "تر" های دیگه... یه آدم که هدف داره، یه آدم که همه چیز رو برای هدفش میزاره کنار و با موانع جلوی پاش کنار نمیاد، یه آدمی که خیلیا، اینطور که خودشون میگن،...
-
Portishead - Roads
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 02:53
Oh, can't anybody see We've got a war to fight Never found our way Regardless of what they say How can it feel, this wrong؟ From this moment How can it feel, this wrong؟ Storm.. in the morning light I feel No more can I say Frozen to myself I got nobody on my side And surely that ain't right And surely that ain't...
-
A Secret To Remember
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 03:32
هر آدمی، یه رازی داره... انقدر خوبه که آدم، در دلش رو (البته اگه هنوز دری برای باقی مونده باشه!) باز کنه و هر چی توشه رو بریزه بیرون، تو ذهن خودش یه نگاهی بهشون بندازه، یکم لبخند بزنه، یکم ناراحت بشه، یکم احساس غرور بکنه و شاید هم یه جاهایی از صورتش شور بشه... آدمیزاد جماعت، باید همیشه یه چیزی زیر پلکش وول بخوره تا...
-
سوراخ
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 23:17
همه میشکنن، اما من سوراخ شدم... یه سوراخ گنده ی مشمئز کننده که هر ثانیه بزرگتر میشه و داره همه ی بدنم رو میخوره و خالی میکنه... دیگه اینجا حوصلم نمیاد پست بنویسم، چون نه احساس نوشتنی ای هست، نه چیز دیگه ای... فقط کرختیه، بی حسیه، و احساس بی احساس بودن... سانسور میشد حرفهام، خیلی زیاد، چندروز فیلتر شدم دلم، الان هکش...
-
در زندگی بعضی ها...
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 03:14
در زندگی زخم هایی هست که... نه... در زندگی بعضی ها، چیزهایی هست که برای دیگران که میگویی، میخندن، یا میگن طرف داره ادای فردین رو در میاره، یا گردن لعنتیشون رو کج میکنن و چشای هرکاره شون رو برات ریز میکنن و با نگاه محبت آمیزی ته دلشون یه "آخی" تحویلت میدن و اون موقست که دوست داری این دسته ی آخر رو یجوری به...
-
Happy New Year
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 17:11
خب! ببین امسال خدایی بد بود دیگه قبول داری نه؟ مقایسه کن با سال پیش جدی جدی دهنم سرویس شد امسال! تو عمرم اینقدر دهنم سرویس نشده بود، اما خب چیزهای زیادی بدست آوردم (هرچند چیزهای خیلی زیادی هم از دست دادم!) یکسال دیگه هم گذشت، تو این سالی که گذشت خیلی اتفاقات افتاد، یه کارهایی کردم که نباید میکردم و یه چیزهای گفتم که...
-
My heart and I
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 03:36
Gloomy Sunday Life is not like gloomy Sunday With a second ending where the people are disturbed Well they should be disturbed Because there's a story that ought to be heard Life is not like gloomy Sunday With a second ending where the people are disturbed Well they should be disturbed Because there's a lesson that...
-
زندگی این است!
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 01:36
ببین عshق میدونی یعنی چی؟ یعنی اینا: Warrior LOUD Vintage LIFE IS THIS ENJOY !!!!
-
Beam of Light
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 23:46
انگار چیزا دارن قشنگتر میشن کم کم واسم...البته هرچند،بیشتر شبیه یه بیماریه که عود میکنه و دوباره فرو میشینه... خب، مثل اینکه دارم به سازم میرسم، خیلی احساس خوبیه وقتی بهش فکر میکنم که بالاخره دارم میخرمش و مال خودم میشه و کلا خوبه... یکم وضعیت جسمانیم خوب نیست،اما این دلیل نمیشه بنایی رو بزارم کنار!قضیه از این قراره...
-
Dying VS Mediocrities
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 03:06
خب!خیلی جالبه طی مدت 1 سال، 3 تا از بدترین و وحشتناک ترین اتفاقای زندگیت رو تجربه کنی، خیلی دردناکه وقتی میبینی واکنش های بدنت، روحت، احساساتت همینجوری دارن وحشتناک تر و بزرگتر میشن، خیلی خیلی حساس تر و ترسناک تر... مرگ تقریبا زیاد ازم دور نبود امروز، یه لحظه حسش کردم که یخ زدم، کاش تموم میشد دیگه خسته شدم از اینهمه...
-
Descend The Shades Of Night
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 02:46
I'm sitting in the empty black The last slivers of dusk have passed Accept the dawn to ease the fear One day I will not be here As she comes and with her thread Upon me ties a mask for dead Tears of blood begin to seep Bleed the sky The shades of night, Descend! Descend the shades of night Death shines her golden...
-
Built To Fall
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 03:52
You are a cancer spreading it’s wings So selfishly unaware to the things Your existence is doing to my well being I feel my heart leaking You start as a fissure, a crack in the skin You become an ulcer permeating If I had known all that you’d do Would it hastened what I’d do to you I don’t want to hate you, but how...
-
Flavor Of Burning
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 02:37
کاش امروز همه چی تموم میشد میرفت پی کارش، دیگه واقعا حوصله ی بقیه زندگیم رو ندارم!!! دنیای این روزای من خیلی عجیبه، اسکناسهاش همشون گوشه ندارن، تاکسی ها وسط راه خراب میشن و همه اشتباهی اند، چیزهایی رو داریم که نباید داشته باشیم و چیزهایی رو میخوایم که نباید بخوایم، همه چیز اشتباهی شده... دلم میخواست میتونستم جای آدمها...
-
Life Kills
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 02:11
ببین خودم هم فهمیدم یجای کار میلنگه!!! بعد از چند سال، امشب فهمیدم همه ی تصمیماتی قبلا گرفتیم و فکر میکنیم درستن و بقیه هم به درست بودنشون اعتقاد دارن، میتونن به هیچ وجه درست نباشن!!! ببین یعنی حال داد ها! یعنی گور بابای همه چیز کم کم 3-4 سال بود اینقدر حالم خوب نبود و احساس خوبی نداشتم، با تشکر از دوستان ته نارنجی و...
-
Perpetual Dream
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 02:10
This hidden life ain't what it seems همه چیز انسانها به طرز فجیعی پیچیدست، اتفاقاتی برامون میوفته که اصلا دوست نداریم راجع بهشون حرف بزنیم و همین باعث میشه همه چیز، بدتر و بدتر و بدتر بشه... بگذریم... دلمان حرف میخواهد!اما نه از اون نوعش همینطوری فقط یکی باشه چرت و پرت بگیم بیخودی! دارم دوباره گیتار رو جدی...
-
Addons
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 16:18
بعضی اوقات یه اتفاقایی میوفته که آدم واقعا میخواد که خودشو مقصر ببینه، اما خب! واقعا نمیشه! اون موقع ست که حداقل من یکی به فلسفه ی بیخیال می اندیشم و سعی میکنم کلا یادم نمونه چی شده... فقط بهتره یه ذره فکر کنیم بعد جبهه بگیریم،فقط یه ذره همش همین... همیشه خودمون رو میزاریم جای آدم حساس و اوف و آخ و این حرفها که با...
-
همش هست
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 02:06
یکی بود یروزی خودشو یادش رفت، یکی هم یچیزیشو جا گذاشت خواست برگرده... دنیای همه ی ما اینجوریه،یا خودمون رو یادمون میره،یا جایی که یچیزی رو توش جا گذاشتیم،بعضی اوقات هم دیگران چیزهایی رو توی ما جا میذارن و یادشون میره که بیان و ورش دارن،شاید روشون نمیشه،شاید فکر میکنن که ما ریختیمش دور یا اصلا گمش کردیم... ولی من...
-
My Workplace
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 10:09
خب خب! یک آپدیت از محل کار هم ارسال کنیم حالشو ببریم! اینجا سر کاره منه،همونطور که میبینید اینجا خیلی باحاله و امروز دوتا تسویه حساب بزرگ داریم!یکیش که 75 تومنه و به لطف دوستان گرام به سرعت تمومش کردیم و اون یکی هم تقی زاده که دهن مارو مورد عنایت قرار داد و خداوند سلام مارا به عمه ی گرامی ایشان برساند!! سرما خوردم...
-
BADAZZ
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 23:59
بعد از؟نه! بد اس!!!! آره خودشه! من خوب شدم! حالا لازمه بگم چه شکرهایی خوردم تو این چند وقت! خب!آمپ خریدم!!!!!! ایناهاش!!! خیلی جیگر و خوبه لعنتی! اینارو ولش!شاغول شده ام وایییی وای! تایپوست (یبوست!) شده ام و پولش هم خوبه و فردا برم هارد اکسترنال بخرم برای اهداف شیطانی که خب!یکی از اهداف سر کار رفتن از همان اول هم همین...
-
Sickness
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 01:37
بعضی روزا هستن که واقعا نمیدونی چرا اینجوری ای،فقط میدونی حالت خوب نیست،حالت اصلا خوب نیست...اصولا این روزها برای همه وجود دارن،فقط باید صبر کرد... اما بعضی اوقات این روزها بهم میچسبن و میشن یک هفته،یک ماه شاید هم یکسال و شاید هم یه عمر...اینجاست که باید نگران بشی و بگردی دنبال اینکه خب چرا اینجوری ای؟چرا خوب نیستی؟...
-
چراغهای خاموش
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 03:04
میشه چراغها رو خاموش کنید؟ -آره چرا که نه... خب میدونی،همیشه دلم میخواست با هم جدی حرف بزنیم ولی هیچوقت محیطش فراهم نشده بود. ما خیلی وقته که با هم داریم تو این کافه زندگی میکنیم،شاید تقریبا یکسالی باشه که باهات آشنا شدم ولی هیچوقت موقعیتش پیش نیومده بود که با هم توی تنهایی و تاریکی درست صحبت کنیم،چون دوست دارم عین هم...
-
کلنگی،قابل سکونت
جمعه 9 دیماه سال 1390 23:58
با کافه پیانو ام. اینقدر راحت، سختی هارو نوشته که حس میکنم دارم خودم رو میخونم،دوستش دارم...شبها هم برایم لالایی میشود و میخوانمش... وقتی میگذاریش کنار و پتو را میکشی روی خودت تازه میفهمی که کافه پیانوی تو از کافه پیانو بودن فقط قهوه فرانسه بدون شکر دارد و پیانویی که هر طرفش میشینی،طرف دیگرش کار نمیکند...چی میل دارید؟...
-
Need
جمعه 9 دیماه سال 1390 00:03
-
Who Cares?
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 01:15
-
Pre-Testament Pt.1
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 02:42
-
Betrayal
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 04:10