Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

بالاخره آپ کردم!


خب!پست میدهیم!

سلام!

اقا این مدت یکم اعصابم ناخوش بود گفتم پست نزارم بهتره!اما الان نسبتا بهترم،پس باید توضیح بدم چیا شده این مدت:

-عجیب ترین اتفاق ممکن در این مدت این بود که،شوکه نشید ولی:

موهامو رنگ کردم!مشکیا!همین رنگ خودش!

قضیه از اونجا نشات گرفت که مامانم داشت موهای دوستشو ردیف میکرد،به من گفت میخوای بقل گوشای تو رو هم که سفید شده رنگ کنم واست؟منم با کمال میل قبول کردم!مادر هم در کمال تعجب از رفتار دوگانه ی غرب (همون من) این کارو انجام داد!!یک کیفی میده! الان اعتماد به نفسم در حد دوف شده!=)) (چقدرم من از اعتماد به نفس ناکافی برخوردار بودم واقعا!پررو!)

-مثل چی رفتیم مهمونی،اما از شانس بد ماشین خرابه و هنوز تو تعمیرگاهه،مامانینا جو گرفتشون و میخوان ماشین بخرن!که خودش خیلی خوبه!ماشینم از استعمار اینا درمیاد!!اما بعضا مامان یه سری تزهای ناجوری میده که من از ترس آبروم شدیدا مخالفت میکنم!مثلا لوگان یا پراید و ریو....شاید خونمون رو هم عوض کنیم چیزی که مهمه اینه که بابا و مامان جو گرفتشون و میخوان یه تغییر جدی ایجاد کنن!نگین هم طبق معمول مشغول سو استفاده ست،اما نوبت من که میشه همیشه همه شرلوک هلمز میشن...

-ساز زدنم به طرز فجیعی سر اون مساله ی انگشت لای در روی! عقب افتاد از برنامه،اما هنوز در پی جبرانش هستم؛تمرینات عالی پیش میرن،مسعودم نیست که بهش زن بزنم برم پیشش،تمرینای Alexi و Malmsteen رو میزنم،اما سر همین موضوع اعصاب قاطی بودن حال نداشتم حتی یک ریف بنویسم...یعنی ذهنم رو نمیتونستم متمرکز کنم که خب،الان درست شده تا حدودی!

-دارم یه کارایی میکنم،کارستون!یعنی اگه بشه چی میشه!البته من تنها نیستم و زیادیم،خدا کنه بشه!

-آقا مارو زوری ورداشتن کردن ناظر(یا همون ناظم) سایت اونسنس،شب خوابیدم صبح بلند شدم دیدم شدم ناظر!بابا آخه یه پیشنهادی،پسنهادی،چیزی،آدم به خدا مستراح هم میره یه هنی،هونی میکنه!خلاصه،شرایطش بدجور سخته!یکی فرق آهن و متال رو تشخیص نمیده،اون یکی تاپیک بلفوژر میزنه!چون اعضای کم سن و سال هم داره خیلی سخت میشه،تازه گرافیست اونجا هم شدم،اما اینو دوست دارم خوبه نسبتا،فعلا یه هدر زدیم براشون تا ببینیم بعدا چی پیش میاد....

-در جریان همون کار،توی یک فروم جدید عضو شدم به اسم RockPlanet ،زرتی هم شدم گرافیست! تیمشون/مون! خیلی خوبن و واقعا بچه های باحالی هستن/هستیم!جو اش فقط یکم ناخوشه چون اکثریت طرفدار دوم متال و آهنگای غمگین و افسرده هستن و اینا،که خب من خوشم نمیاد زیاد!اما فضا برای کارا و سبکای دیگه هم هست و استقبال میکنن،همین روزهای اول چندتا از اعضاشو دیدم از نزدیک و خیلی خوبن همین!

-جدیدا یک حرکت جدید و انتحاری زدم که گویا با استقبال هموطنان مواجه شده!اونم اینه که در یک قولنامه ی شدید اللحن که در روز عید نوروز تصویب کردم قرار شد که اگه پدرام و علی و امیر Hate اجازه بدن،دوباره برگردم به همون حالت غیر فوشو (فوشو:کسی که فحش میدهد،غیر فوشو:کسی که فحش نمیدهد)،ولی مگه اینا میزارن،تا منو میبینن زبان میگشایند!مارو هم وادار به فحشیدن میکنند!ولی تصمیمم جدیه...حالا ببین اگه درست نشدم!

-بالاخره رفتم عینکم رو گرفتم مثل بچه آدم،یاد دوران المپیاد و دبیرستان(اولاش!) و درس و اینا افتادم...هنوز چشام عادت نکرده ولی درست میشه دوباره...

-مرغ از قفس پرید!ولی ما امیدمون رو از دست نمیدیم!

-یک حرکت جوانمردانه و فرت پلی دیگه هم زدم و اون این بود که سعی دارم فرهنگ کتابخوانی رو با زور هم که شده بکنم تو مخ نگین!ولی مگه میفهمه؟بی فرهنگ ترین عضو خانواده ی ماست رسما،رفتم جلد 1 کتاب"خاطرات یک بچه ی بی عرضه" رو گرفتم که بشینه بخونه،خودم زودتر از اون خوندمش تموم شد رفت،جلد 2ش رو هم گرفتم خوندم،3اش رو هم میرم میگیرم به زودی...(ته خندست خداییش!ولی به کسی نگینا،مال گروه سنی (ج) ه!)

-خودمم همچین فرهنگ کتابخوانیم سالم نمونده از دست رفقای ناباب (پدرام و اینا دیگه...)

-نمیدونم باورتون میشه یا نه،اما دارم گیتار کلاسیک تمرین میکنم،ازین آهنگای خز و خیل میزنم واس خودم،مثلا همینکه یارو میگه یه دیواره یه دیواره و اینا....

-جدیدا علیرغم تهدید های همه جانبه از طرف مکاتب لیتوپدیسم،شدم فن کیوسک و راک فارسی!اصلا نمیشه من یه جمله بگم یه تیکه از این آرش سبحانی ملعون(قربونش برم!) توش نباشه...بدجوری دیگه!

-نظرت راحع به شیر داغ با فلفل چیه؟؟من خوردم،شاید باورت نشه ولی عالی بود!عالی!

-نظرت راجع به میکس نوشابه کولا و چایی چیه؟این حرف نداره رسما امتحانش کنید!

-اینا همه تجربیاتیه که در 6ه بدر به همراه زندایی و بچش و مامان بزرگینا و خاله اینا در سفر درون کانتینر خودروی دایی(فرش و اینا پهن کرده بودیم،آی حالی داد ها!) به طالقان و حوالی داشتیم!

-در بازی ای که امروز ظهر پس از یادآوری خوشگذرونی 6 ام خونه ی دایی اینا برگزار کردیم، قرار شد هرکسی یک جوری صحبت کنه که کمتر اونجوری صحبت کرده و بلد نیست،بنابراین بابام و زن دایی رسما از مسابقه انصراف دادن یا همون حذف شدن،مامانم هم یک تجربه ی ناموفق در صحبت به زبان لات و لوتی بدست آورد و من،با انتخاب نوع صحبت مهربانانه و عاطفه در کنانه و یک اجرای کر کره خنده مقام اول رو بدست آوردم!در نهایت دل و روده ی زندایی مبارک از خنده جر خورد و مامان مثل همیشه منو وادار کرد که ادامه ندم!داییم هم که موفقیت چشمگیر من رو دید تصمیم به ترک زمین گرفت....

-در این مسابقه به این نتیجه رسیدم که همون بهتر من تا آخر عمرم محبت در نکنم،چون طرف یا طرفین از خنده جر میخوره/میخورن!البته من یه سری مقررات بهداشتی رو هم رعایت کردم که یکی از نکات مهمش،امتناع ورزیدن از خوردن اعضای داخلی بدن همچون جیگر و اینا بود...

-آرزوهام رو واسه امسال یجا نوشتم،گذاشتم کنار(آرزوهام شامل کارهایی میشن که خودم نمیتونم انجامشون بدم!)

-آی خدا،امسال دیگه دست از سر کچل من وردار!!...نمیخوام بهم لطف کنی،کمک و این حرفها هم نمیخوام فقط پودرمون نکن،لطف و این چیزا مال بقیه،ارفاق کردم بهت:دی

واللا من هر سال همینو میگم،آی هرسال بدتر از پارسال!فقط پوستم شده عین زره استاد کرگردن با خراشهای واقعی جنگ!!!!هر چی میشه دیگه بروز نمیدم راحت!

-بخشی از خواسته هام هم اینه که یکی به همه ی آدما بفهمونه من از خیس شدن،از دست زدن به موهام و صورتم،از روبوسی های آبدار(پرتغاله مگه؟؟) و از تف کردن واقعا متنفرم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-این ایستک قهوه پدرسگ عجب چیز خوبیه!همینطور The Unnamed Feeling...یه چندروز بود هر چی میخواستم تو این آهنگ و جمله ی پایانی آهنگ Snuff از اسلیپنات(لعنت الله علیه) پیدا میکردم،اصلا همونی بود که میخواستم!انگار خودم نوشته بودم متنشو!

-نظرت راجع به انتقال به کلاس فیزیک 1 ای که فقط توش من پسرم چیه؟یعنی یه آقای دیگه هم هست،ولی خیلی ریش داره،تازه زن هم داره!!!(فکر میکنم یکی از بدترین نشونه های وجود خداوند این باشه!آدم میگرخه در تمام طول کلاس!البته فقط 15 دقیقه ی اول اینجوریه و بعدش برات عادی میشه،تازه خبر نداری دقیقا 2.45 ساعت بعد از اون 15 دقیقه،یکی از همون همکلاسی های محترمه شما رو تا میدون اسبی میرسونن،چه جلب!)

-خوشبختانه فرداش سر کلاس ریاضی 1 همچین اتفاق ناگواری نمیوفته و حتی یکی از همکلاسی های ابتداییت رو مشاهده میکنی و اینقدر زر میزنید که حد نداره!اما در کمال ناباوری رفیق محترم شما قصد داره با اتوبوس بره خونشون که اونسر کرجه!تو هم تنهایی در حالی که گوشیت از کمبود شارژ زجه میزنه مجبوری تا خونه بدون موزیک گز کنی!!که این یعنی یه شکنجه ی غیر انسانی!!!البته یه آژانس میگیری که زودتر برسی،در نهایت خوشبختی راننده ی آژانس بچه محل درمیاد و کلی زر مفت میزنه،تو هم که حرصت در اومده چندی بعد در حین کمک به بانوان محترمه که منتظر خودروهای بوق دار هستن بدجوری میزنی تو برجکش و گند میزنی به پروژه اش،بنابراین 15 دقیقه ی پایانی رو خفه میشه...روز خوبی بود!

-چرا آدم وقتی خطش 919 ست و شارژ ایرانسل میخره آقای مغازه دار بد نگاهش میکنه؟بابا واسه We Pee In میخوام!(زیاد به معنی کلمات ذکر شده گیر ندید!همینجوری اومد تو ذهنم!)

-ادبیاتم دستخوش تغییر شده!

-قصد دارم خودم رو تو استفاده از علامت تعجب تحریم کنم!چون حس میکنم دارم بیشتر از نقطه ازش استفاده میکنم!(من کلا زیاد تعجب میکنم آخه!)

-دختر مردم،پکرم کرده!(یعنی تو تاکسی یارو داشت اینو گوش میداد!گذاشته بود رو تکرار!ولوم بالا!من غش کرده بودم از خنده!دیگه دیدم نمیتونم خودمو کنترل کنم پیاده شدم وسط راه!)

خداحافظ!فکر کنم آپدیت بعدی چیز خوبی باشه!خبری،فیلمی،آهنگی...چیزی!چیز بد نه ها!





Again,Again,Again,Again and Again

Been here before
Been here before
Been here before
Been here before
Been here before
Been here before

Been here before couldn't say I liked it
Then do I start writing all this down
Just let me plug you into my world
Can't you help me be un-crazy

Name this for me, heat the cold air
Take the chill off of my life
And if I could I'd turn my eyes
To look inside to see what's coming

It comes alive
It comes alive
It comes alive
And I die a little more
It comes alive
It comes alive
It comes alive
Each moment here til I die a little more
Ooh, i die i die i die a little more..

then the unnamed feeling
It comes alive
then the unnamed feeling
Takes me away

Been here before
Been here before
Been here before
Been here before
Been here before

I'm frantic in your soothing arms
I cannot sleep in this down filled world
Found safety in this loneliness
But I cannot stand it anymore

Cross my heart hope not to die
Swallow evil, ride the sky
Lose myself in a crowded room
You fool, you fool, it'll be here soon

It comes alive
It comes alive
It comes alive
And I die a little more
It comes alive
It comes alive
It comes alive
Each moment here I die a little more
Ooh, i die i die i die a little more..

then the unnamed feeling
It comes alive
then the unnamed feeling
Treats me this way
And I wait for this train
Toes over the line
Then the unnamed feeling
It takes me away, it takes me..

then the unnamed feeling
It comes alive
then the unnamed feeling
Takes me away
Yeah, it takes me away

Get the fuck out of here
I just wanna get the fuck away from me
I rage, I glaze, I hurt, I hate
I hate it all, why why why me?

I cannot sleep with a head like this
I wanna cry, I wanna scream
I rage, I glaze, I hurt, I hate
I wanna hate it all away

اصلا یه وضعی!

یکم زر زر کنم!دلم تنگ شده واسه زر زر!:



این پست رو تقدیم میکنم به عزیزترینم،به کسی که هیچکس رو بیشتر از اون دوست ندارم:

خودم!!!!!!!!!!

تعجب نکنید!واقعا خودم از همه چیز مهم ترم!اصلا چیز عجیبی نیست...همتون همینطوری هستید!!!

یعنی این معنای آدم بودنه،معنای انسانیست یعنی خودت از همه چیز مهمتری

من واقعا فکر میکنم اینجوریه،و اگه کسی خودش رو در معرض خطر قرار بده برای یکی دیگه،حتما فکر میکنه پاداش این ضربه خیلی بیشتره!اصلا غیر ممکنه که کسی ،یکی دیگه رو بیشتر از خودش دوست داشته باشه!

لطفا توهم نزنید!این قانون زندگیه...!

-----------------------------------------------------------------

بعضیا فکر میکنن وقتی با یکی دوست میشن(ازین دوست معمولی ها نه ها!از اونجور دوستا!)فکر میکنن شدن صاحب طرف!البته این یکی از احساسات پایه ایه انسانی ه،وقتی ماشین میخری و خیلی دوستش داری یجور حس مالکیت داری نسبت بهش،اما مشکل ازینجابوجود میاد که فکر میکنید وقتی یه آدم رو خیلی دوست دارید هم میتونید همین حس رو داشته باشید،البته من بهتون میگم که خب،شما یک آدم کودن بیش نیستید که یک آدم دیگه رو میخواید تحت سلطه ی خودتون در بیارید و خاک بر سرتون کنن!گمشو از جلو چشام!

-----------------------------------------------------------------

بعضیا یه انتظارایی دارن از آدم واقعا حرص در میارن!کرم دارین مگه آخه؟نمیدونم چی فکر کردن،فکر میکنید آدم حالا باهاتون یه سلام علیکی میکنه شده بنده ی حلقه به گوش شما؟یا مثلا عاشق سینه چاک شما شده!بابا جقدر رو دارید!

در پارکینگتو خودت ببند،به من چه !چش و ابروت قشنگه یا خوب میرقصی که من بیام در پارکینگو برات ببندم؟واللا...

بهش هم میگیم خودت ببند جش و ابرو میاد واس من...کچل!

خیلی بهت فشار میاد اونموقع که تو جلسه میگیم در رو میخوایم ریموت کنیم به بابات بگو اینقدر موش مرده بازی در نیاره با اون شیکمش!

زشت بیریخت!

-----------------------------------------------------------------

بعضی مغازه دارا رو باید بچزونی همچین!مرتیکه الدنگ واسه من کلاس میزاره!برو بشین پای پیک نیکت بابا!تو نمیدونستی فرق گیربکس و موتور چیه ما این ماشینو داشتیم حالا اومدی تز میدی؟عملی!

-----------------------------------------------------------------

واقعا آدمای تازه به دوران رسیده بد چیزین!فکر میکنن آسمون جر خورده اینا افتادن پایین حالا...

اه اه اه....

-----------------------------------------------------------------

بعضیا شعور ندارن نمیبینن چاله آب جمع شده آدم داره رد میشه از کنار خیابون،زارت میرن روش با سرعت آب میپاشن سر صورت مردم،آخه گوسفند حالا من به درک،خانواده داره رد میشه دم عیده دارن میرن عید دیدنی سر عمر...

به گاو گفتن زکی!به خدا....

-----------------------------------------------------------------

مثلا بجه تربیت کردن!بچه 4 ساله تو تاکسی برگشته داره به مادرش میگه پدرسگ باباهه هر هر هر میخنده!آخه الاغ!امروز به زنت میگه پدر سگ،پس فردا به خودت 10 برابرش رو تحویل میده،اونم از نوع ناجورش...

عرضه ندارن بچه تربیت کنن که...

-----------------------------------------------------------------

ای تو روحتون فلان!خانم دوش ادکلن میگیری که چی آخه؟قاطر نمیگی یکی شاید خوشش نیاد حالا گور بابای حساسیت شدید،باید جاده بکشه حتما...

-----------------------------------------------------------------

ای تو روح این بانکها،واسه 50 تومن گرفتن از حسابت باید 300 تا ATM رو چک کنی،بعضیاش کلا خاموشه!نمیدونم فکر نمیکنن مردم پول میخوان؟مملکته داریم؟

-----------------------------------------------------------------

همین دیگه،قاطی کردم این چند روز!برید خدافز!

یهو دیدی جو گرفت یه عیدی مشتی دادم بهتون...ستی توند!

فعلا!





روز اول سال 90

خوب خوب!

سال نو اومد و بازهم یک چک پوینت دیگه...تا حالا شده 19 تا...

خب،این سالی که گذشت یجورایی میشه گفت از خاصترین سالهای زندگی من بود،از خودم تو این سال با اینکه خیلی اشتباه کردم و به خاطرش از همه معذرت میخوام،اما راضیم...

از یه قسمتیش خیلی خوشم میاد،اینکه فهمیدم هنوز همونقدر که میخوام اراده دارم،همونقدر که میخوام میتونم از پس خیلی چیزا بر بیام...دمم گرم!

یجور بدی هم ضربه خوردم،اما افتخار میکنم که هنوز سرپا هستم و از هیچکس،تاکید میکنم هیچکس هم گله ندارم!دم همتون گرم!

امروز اولین روز سال نو ه...

هرسال تو این روز میریم پیش اونایی که پیش ما نیستن،با مامان بزرگ و خاله و دایی و ...،پیش خاله ام که اصلا ندیدمش،پیش بابابزرگم،پیش مامان بزرگ مامانم و از همه مهمتر پیش مهناز خواهرم...

قشنگترین لحظه ی سال نو ما اینجاست،همه هستیم،همه دور هم...خیلی فضاش رو دوست دارم،حتی بیشتر از وقتی که تنهایی میرم اونجا...همش حس میکنم مهناز هم خوشحاله که ما همه کنارشیم...

بعدش همه میریم جایی که الان هستیم!خونه ی مامان بزرگمینا،واقعا کیف میده!هر چند کل خونشون رو خودم تکوندم و در کل دیگه عادی بود برام ولی واقعا کیف داد!مهدکودکی بود برا خودش!3تا بچه های خاله ام و روناک دختر داییم(البته اون فعلا حساب نمیشه!) بودن که از سرو کله ام بالارفتن دیگه جون نمونده برام،در کل خیلی خوش گذشت،الانم خیلی خسته ام!

این سالی که گذشت،خیلی چیزا رو برای من آشکار کرد،خیلی چیزا یادم داد،یادم داد که خوب بودن به اسم نیست،به رفتاره،یادم داد که بهترین آدما خودشون رو بدترین میدونن،یادم داد که اشتباهاتم رو قبول کنم،یادم داد ببخشم و فراموش کنم،بهم نشون داد چقدر ظاهر و باطن آدمها میتونه متفاوت باشه،بهم فهموند که آدم ها همونقدر که میتونن خوب باشن،بد هم هستن،بهم نشون داد که دوستی و رفاقت چقدر با ارزشه...

برای اینهمه تجربه ممنون

تغییر،تغییر و تغییر،اینکاریه که امسال باید انجام بدم،رک تر باشم،یکم بیشتر به کارهایی که دارم میکنم فکر کنم و بازهم قویتر باشم،قویتر از همیشه...

سال گذشته خیلی بالا پایین شدم،وقتی حس میکردم همه چیز دارم یهو نگاه میکردم و میدیدم هیچی ندارم،اما به این باور رسیدم که همه چیز خودم هستم...خودم

دوست دارم امسال با همه آشتی کنم(هر چند من با کسی قهر نکردم که بخوام آشتی کنم!)دوست دارم امسال کسی رو ناراحت نکنم،حداکثر تلاشم رو میکنم...

ممنون از اینکه یکسال دیگه تحملم کردید،ممنون

سال خوبی داشته باشید

بازهم ممنون

امین



------------------------------------------

برای خدا:

اگه تو داری کنترلش میکنی،نذار بهم ضربه بزنه...میترسم این دیوار بریزه...

از تو هم ممنون


Repairing-Fixing-Checking Up

سامعلیک!

وای خدا!

خسته شدم!

امروز در تاریخ خر حمالی ثبت میشه!واقعا خسته کننده بود!

صبح ساعت 7 بیدار شدم راه افتادم رفتم تهران،ماشینو دادم چک کنن و تعمیر کنن چندجاشو،خودم رفتم کن سر خاک مهناز،حالا بعدا میگم این قسمت رو...

بعدش رفتم ماشینو گرفتم اومدم خونه،ناهار رو یچیزی خوردم بیرون ساعت 4اینا رسیدم،هنوز نفسم در نیومده بود که مامانم گفت روغن جلا وردار بزن به مبلا و میز و در و اینا...خلاصه یه 2 ساعتی هم علاف اونها بودیم!ولی خوشگل شد!در همین حین جلا دهی!!!! ویندوز سیستم نگین رو هم عوض کردم و تا تموم شد مادر عزیزتر از جان فرمان دادند که:"بس است،برویم و خرید نماییم!"خلاصه رفتیم و اینا و کلی چرتو پرت خرید مامان،بماند که تو میدون آزادگان با یک صحنه ی انفجار خنده ای مواجه شدیم،یعنی شدم و ترکیدم از خنده مردم همینجوری نگاه میکردن فکر کردن خل شدم!(نمیدونستن خل بودم!)در کل جر خوردم دیگه از خنده!!!

رفتم و سیم هم گرفتم،یک دست LaBella نایلون گرفتم واسه گیتار کلاسیکم،یک دست هم Ernie Ball  ه 09 گرفتم واسه الکتریک،ساعت 9 رسیدم خونه،شام رو خوردم و شروع کردم به ترمیم کردن در و دیوار که بلکاشون ریخته بود و تا ساعت 11 هم الاف این شدم،ساعت 11 تازه کار خودم شروع شد!سیم انداختن واسه 2تا ساز،که یکیش رو اصلا نمیدونستم چجوری باید سیم بندازم(کلاسیک رو) اما موفق شدم و سیم انداختم و ماشینهد هاش رو تعمیر کردم و تر تمیزش کردم و گزاشتمش کنار،ساعت شد 12.30!!! افتادم به جون الکتریک و سیم هارو باز کردم،بریجم رو تنظیم و تمیز کردم،با اسکاچ افتادم به جون فرتبرد بدبخت و تمیزش کردم،همینطور هد و نات رو،سیم انداختم،پیکاپ ها رو ارتفاعشون رو تنظیم کردم،اکشن رو آوردم بالا که با سیم نو گز نزنه،ولوم هارو سفت کردم،ماشینهد هارو هم همینطور با آچار بکس،جفت سازها رو کوک کردم و یکم باهاشون ساز زدم و دوباره کوک کردم که سیم خوب جا بیوفته(مگه قرمه سبزیه؟) و دیگه الان دارم نفله میشم به جان تو!واقعا جونم داره در میاد! تمیز کردن بدنه ساز رو دیگه گزاشتم واسه فردا،باید استند هم بخرم....واااااااااااااااای....................

مطمئنم اگه پیش مهناز نمیرفتم اینقدر انرژی نداشتم،میدونی...

یجوریه اونجا،خیلی دوسش دارم،جمع و جوره اصلا بزرگ نیست جمعا 200 تا قبر هم نیست فکر کنم توش...ولی واقعا کیف میکنم میرم!فوق العادست!دوسش دارم...

جایی که مهناز توش باشه...دوست داشتنیه...

ولش کن!

ای بابا این علی هم رفت ما بی اجاق موندیم!آخه چرا رفتی سفر؟

رفتی سفر!آااااااای اییییییییا!

سوت بلبلان!

من فعلا تنهام،اجاق هم ندارم

البته یدونه دارم!Cort Xt-H

پدرام هم گور به گور شده معلوم نیست کجاست!رفته سراوان فکر کنم!پیش خسرو!

خلاصه اینکه بدجور حوصلم سر رفته!یعنی سر که نمیره خر حمالی همیشه در کنار شماست!نه در کنار من است! اما خب یکم احساس پکیدگی میکنم و اینا

که مطمئننا در این دوره ی عید برطرف خواهد شد به حمد الهی!(چه ربطی داره؟)

اما عیب نداره دیگه!لباس بیشتر میپوشم نیازی هم به اجاق نیست،هوا خودش داره گرم میشه!!!!

برید فضا!

فعلا!

---------------------

- این سریال انیمیشن Metalocalypse رو حتما دانلود کنید و ببینید،شاهکاره!واقعا عالیه!ته خندست!

-Seymour Duncan Rules

همین!