Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

دو بعدی های فانتزی من

خب!

فردا دوباره ضبط داریم ولی خوشبختانه سهم من خیلی کمه از ضبط فردا و یکم خیالم راحته...
جمعه هم 12 سیم رو از رفیقه ایمان میگیریم و باید خیلی باهاش تمرین کنم واسه سه شنبه هفته بعد،فکر نمیکنم خیلی چیز پیچیده ای باشه...پیچیده نباش عزیزم!!!
از یه بعد دیگه که نگاه میکنی به دلیل اینکه من عقده دارم و ندیدم تاحالا و عاشق گیتار اکوستیک و اینجور چیزام احتمالا 24/7 درحال تمرینم باهاش!!!مامان!!!


وضعیت جسمانیم خیلی هم خوبه و امروز هیچ مشکلی نداشتم خدارو شکر،خدا کنه همین وضعیت ادامه داشته باشه خیلی کار دارم تو آینده نزدیک...


وای چقدر امروز سرد بود!!!یا همون امشب!!!قشنگ با علی و سالی داشتیم یخ!! میزدیم!واقعا باحال بود مخصوصا آهنگهایی که تو راه خوندیم!!!یا خوندم!!!!=)) و اون نسکافه لعنتی هم واقعا چسبید!!ازین به بعد تو همه ی بند میتینگ ها یه فلاکس(فلاسک؟ پلاسک؟ پلاکس؟ پراسک؟ پراکس؟ فراکس؟فراسک؟:دی) همراه خودم میارم که دیگه اینجوری به بدبختی نیوفتیم!!!


این روزها خیلی فانتزی شده ذهنم...شاید بشه گفت بیش از حد فانتزی...دقیقا میشه یه جور دنیای فانتزی به سبک ویکتوریایی که توش پر فضاهای ملودراماتیک و با شکوه و فانتزی و انتزاعی ه با کلی چیزای رنگی و ...

خیلی قشنگه نمیتونم اینجا کامل توضیح بدم،فکر کنم به خاطر پاییزه ...به هر حال اینقدر قشنگه که...!! واقعا دوسش دارم...

این روزا زیاد خسته میشم،هم ذهنی هم روحی هم جسمی،هر ثانیه که سعی میکنم یکم واسه خودم خیال کنم و جدا بشم از دنیای واقعی "آدم بزرگ" بودن و دنیا بسازم برای خودم،اینقدر چیزای خوشگل میاد به ذهنم که نمیتونم لبخند نزنم،حتی اگه حالم خوب نباشه...

ولی دیروز رفتم یه جایی که اگه ... ، میشد بهش گفت قشنگ ترین چیز ممکن،حداقل برای من،خیلی فانتزی بود ولی واقعی بود!!

یه مسیر خاکی که از درختای بلند کنارش داره بارون برگ میباره و همه جا پره از رنگای خوشگل و هیچ آدمی دور و برت نیست،هیچکس!هوا یکم خنک بود ولی سرد نبود اصلا،حتی اون سکوت احمقانه ی جاهای خالی از "انسانها" هم نبود که اذیتم کنه، همه جا پر از صداهای قشنگ که به زیباترین شکل ممکن روی هم هارمونی میشدن و .... اوه مای گودنس!!!شبیه خواب بود واقعا!البته نه خوابهای من...

کلا این روزا همه چیز فانتزیه واسم!بازی Drawn:The Painted Tower رو هم تموم کردم که اونم فانتزی بود تا حد زیادی،بیشتر از همه چیز دارم Emilie Autumn گوش میدم و ...

One word : Delightful

دلم یه غرغر حسابی میخواد!یکم هم باید به اون "Adult" درونم بها بدم داره غر غر میکنه،هر چند درست نمیدونم کدومشون درورنم هستن و کدومشون بیرون؟"کودک" ه درونه یا "آدم بزرگ" درون؟


دلم یه سری چیزای دیگه هم میخواد که خودش نمیزاره بگم...

--------------------------

پ.ن:آجر بازی،نقاشی کردن،بقل،شکلات

حالم خوب بود امروز،مشکلی نیست نگران نباش/ید!


???How can you NOT LOVE THIS

Braid: The Videogame


حس احمقانه ای دارم که خب،مهم نیس!

فعلا!

-----------------------------------------------------

فرداش:

فاک می!!!برف!!!یعنی ازین قشنگ تر دیگه نمیشه به جان مادرم!!



Lack Of Self-Comprehension

ببین همیشه باید اینو در نظر داشته باشی که اگه الان چیزی یا کسی رو داری،قرار نیست تا ابد 100% اون چیز یا فرد وجود داشته باشه!

یجورایی این طبیعیه و خب!با اینکه یکم بیرحمانست ولی خب حقیقته دیگه...

بعضی وقتها این رو یادم میره،حالا به هر دلیلی!بعضی اوقات حافظه ام بهم یاد آوری میکنه زمانی رو که اینو یادم رفته بود،البته نمیشه گفت یادم رفته بود بهتره بگم اونقدر سنم کم بود که اصلا نمیدونستم اینو!!!یا بهتر تر بگم نباید میدونستم...

خب،واضحه که شرایط بعضی جاها اصلا خوب پیش نمیره و اتفاقای بعضی از این بعضی جاها اصلا دست خود آدم نیست!آدم یه سری چیزا و آدما رو از دست میده دیگه حالا به هر شکلی...چمیدونم دور میشن از آدم،مجبور میشن برن یجای دیگه یا میمیرن...

یجوری باید آدم خودشو سازگار کنه با این تغییرات تقریبا ناگهانی،مثل تغییر محل زندگی یا یه همچین چیزی میمونه نه؟

بعضی اوقات هم به خاطر اینکه یه زمانی نتونستی این حس رو درستش کنی دیگه تثبیت میشه،مثل لباسی که کثیف میشه و اگه نشوریش چرک مرد میشه و دیگه نمیشه پاکش کرد!که خب!کاش میشد...

خیلی وقتها حس میکنم هنوز هست اینجا،تو خونه یا وقتی همه با هم میریم یجا مهمونی،یکم مشمئز کننده و احمقانست که یه آدم بعد از بیش از نصف عمرش هنوز نتونه ذهنش رو خالی کنه از اینجور چیزا،بعد از 13 سال...اونم یه آدم مثل من!!!

یجور بیماریه به نظرم،مثل بقیه چیزا(ماشاللا یکی دوتا هم نیست هرروز یچیز جدید ازمون میزنه بیرون!!) مثلا شبیه کلاوستروفوبیا...

راستشو بخوای دوست ندارم پاکش کنم،دوستش دارم خب!! نمیتونم تصور کنم شرایطی رو که این حس رو نداشته باشم تقریبا ازوقتی که فهمیدم چه خبره این حس رو داشتم،البته با تعبیر های متفاوت...خیلی متفاوت!! از امین 84 تا امین 90...از زمین تا آسمون...

ناراحت نیستم اصلا،چون ناراحت کننده نیست،حداقل دیگه نیست...یجور حس کرختی،شبیه ازون دردا که آدم دیگه نفسش بالا نمیاد،ازون دردایی که حال میده واقعا!!!

ازون دردایی که آدم گم میشه توش اینقدر پیچیده هستن...ازون دردای واقعا ازونا!!!


این یاد قدیم افتادن 2 تا ساید داره واسم،یکیش خب بده،البته بد نمیشه گفت بهتره بگم نا خوشایند...خیلی فرصتهای خوب رو از دست دادم،خیلی آدمهای خوب رو از دست دادم،یکیش هم خیلی خوبه،اینکه الان آدم بهتری ام...

عاشق اینم که ببینم آدم بهتری ام!!!


فردا با مامان میام یه سری بهت میزنم،به خاطر تو نه ها!به خاطر خودم...

لازم دارم همچین چیزی رو...

------------------------------------------------

بعضی اوقات بعضی ها از یک دید بهترین آدمهای توی زندگیت هستن،ولی از یه دید دیگه خیلیهاشون میتونستن باکارهایی که کردن و چیزایی که گفتن زندگیت رو نابود کنن،خیلی دوست دارم یبار بپرسم چرا اینجوری؟؟؟ولی نمیتونم،اسمشو احترام،خجالت،ترحم یا هر چیز دیگه ای که دوست داری بزار...چندان مهم نیست.


موهامو زدم رفت!شبیه Matt Heafey شدم!!

فردا وقت دکتر دارم،میخوان بررسی کنن ببینن چرا جون سگ دارم من؟؟فکر کنم آخرش دکترا فحش میدن میگن بیوفت بمیر دیگه!!!!


از مرگ میترسید؟چرا؟




Nothing's Same,Nothing's Different

خب!

اقا من این روزا مثل اسب خسته میشم اصلا شبها ساعت 10-11 به بعد رسما بیهوش میشم از خستگی،آپ نمیرسم بکنم!


اقا کارت صدا تو جیبته!چه حالی میده!!!!!Line 6 UX1 واقعا پیشنهاد میکنم به همه ی نوازنده ها!!!راحت شدیم بالاخره!خیلی وسیله ی خوبیه مخصوصا برای کسانی که میخوان آهنگسازی کنن ولی تئوری رو زیاد خوب بلد نیستن....


آقا لید گیتار خیلی خوبه و خوشحالم :دی به قول یه بابایی:"راضیم ازش!!"

همه چی داره خوب جلو میره و یکی از آهنگارو هم ضبط کردیم ولی کیفیت افکت خوب نبود و اون چیزی که میخواستیم نشد و کثیف هم زدیم حالا سه شنبه دوباره میگیریم ببینیم چی میشه...


(یعنی اگه پارسال این موقع یکی میومد بهم میگفت سال دیگه به اینجا میرسی،هر چی فحش بلد بودم بهش میدادم!!!)


دیروز هم که رفتیم میتینگ راک پلنت تو اون خراب شده ی مهران،به صورت بند!! وارد شدیم آی حال داد!امیر هم اونجا بود و بچه های دیگه هم بودن،مهران و حامد و حمید و نیلوفر و نسیم و چند نفر دیگه که یادم نیست!مهماش همینا بود!!!

کلی خوش گذشت و این حرفها،مزه داد ولی...


گاهی اوقات یه سری چیزا که خیلی عادی هستن و اصلا چیز خاصی نیستن،خیلی اتفاقی ذهنت رو میبرن جایی که خب،اصلا خوب نیست،اصلا....

یه سری از خاطراتت عین فیلم برات تکرار میشن،بدتر از همش اینه که وقتی با خودت به اون شرایط فکر میکنی،حس میکنی که بقیه هم اینجور اتفاقا براشون افتاده،یا حداقل به این شدت یک یا چندبار ضربه خوردن...اونم تو سن و سالی که دوباره شروع کردن خیلی سخت تره...آدما در عین اینکه با هم متفاوتن،خیلی بهم شبیه هستن،این منو آزار میده،خیلی زیاد...


دیگه مطمئنم که نمیشه از دستشون در رفت یا از ذهن خارجشون کرد،فکر میکنم 13 سال تجربه کافی باشه،نه؟

اینا چیزایی هستن که خیلی باید خودتو جمع کنی نزنی زیر گریه،خیلی سخته...

خسته شدم ازین کنترل مسخره ی احمقانه،حالم داره بهم میخوره ازین ادا در آوردنهای مسخره ،خوبه که فهمیدم همه دارن ادا در میارن و هیچکس اون چیزی که نشون میده نیست،یجورایی محصول این محیط شدم،حتی اگه بخوام هم نمیتونم تغییرش بدم پس بهتره باهاش کنار بیام...زورم نمیرسه بهش،میفهمی؟

ولش کن،لبخند ژوکوند در میکنیم!!:)


آقا وضعیت خوبه نسبتا،مامانم هم که رفته تو کار سرشماری و این حرفها،سرش گرمه برا خودش...


خب،فعلا!

خوش باشین!!!




Chord Progression

Cm-Dm-G#-Fm-Fm-G#m6-Gm-Cm-Bm-Cm7M-Bdim-Cm7M و ....

همینجوری ادامه داره!

به اینی که الان دیدین،میگن چرخش آکوردی!با کمی تفکر و میتونید یه شباهت ساده بین نت ها و آدمها پیدا کنید...

آدمها هم منحنی تنافری-اشتیاقی دارن،آدمها هم کنار هم معنی های متفاوتی میدن،احساس همدیگه رو عوض میکنن و خیلی چیزای دیگه...

ولی یه سری فرقهایی دارن،بهترین وضعیت دو تا نت از هم فاصله ی اکتاوه،یعنی هر 2تا نت یکی باشن و به این وضعیت میگن حداکثر اشتیاق،اما اگه دقت کنید زندگی اینجوری میشد موسیقی بدون آکورد...چه مسخره!

قشنگی قضیه اینه که همه ی نت ها میتونن کنار هم باشن،اما باید تو شرایط درست قرار بگیرن...

هیچ نتی ذاتا فالش نیست،فقط باید جاش رو پیدا کنید...

بعضی اوقات مجبورین خودتون رو دیز دار یا بمل دار کنید تا بتونین کنار چندتا نت دیگه صدای خوبی بدین،بعضی اوقات هم نه...

بعضی اوقات چرخش آکوردی،شبیه زندگی آدم میشه،بعضی جاها به Dim 5th میشید،بعضی جاها جزئی از یه آکورد ماژور میشید،بعضی جاها هم مینور...

بعضی جاها نوازنده از هم جداتون میکنه و آرپژ وار اجراتون میکنه،یه روز ارزش زمانیتون کوچیکه،یه روز دیگه بزرگ...

هر نتی یه جایی ارزش زمانیش تموم میشه و باید برید توی آکورد بعدی،پس جای نگرانی نیست،هیچ مینوری بدون ماژور وجود نداره،مینور ها و ماژور ها زندگی رو میسازن...


Kerran vain haaveeni nähdä sain
En pienuutta alla tähtien tuntenut
Kerran sain kehtooni kalterit
Vankina sieltä kirjettä kirjoitan

Luojani, luoksesi anna minun tulla siksi miksi lapseni minua luulee

Sinussa maailman kauneus
Josta kuolema teki minusta taiteilijan

Luojani, luoksesi anna minun tulla siksi miksi lapseni minua luulee

Oman taivaan tänne loin
Anna minun päästä pois

-----------------------------------------------------

خب!مثل اینکه طلسم داره میشکنه و دیگه داره یه اتفاقاتی میوفته!

ممنون عمه!


مامان از شما هم ممنون! ازاون لحاظ البته!

آیا من میتونم دین تست کنم آیا؟؟؟؟:دی


Read this twice a week

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.