Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Of Being A Wolf

گرگها گروهی زندگی میکنن...

برای هر کاری،حتی کارهای پیش پا افتاده هم سعی میکنن گروه باشن،با هم باشن،همیشه هم موفق میشن،میشه گفت یه دسته گرگ،وقتی به قصد انجام کاری میره سمتش،محاله که نتونه به هدفش برسه...

خوشگلن...نه؟

بعضی از دغدغه ها و مسائل زندگی بعضی آدمها شبیه یه گرگه،دوست دارم ازشون یاد بگیرم،گروهی باشم،دیگه تنهایی نرم شکار،با اونها برم...

میخوام گله داشته باشم واسه خودم!

با هم بزنیم به یه گله و اونقدر بکشیم و تیکه تیکه کنیم تا از بوی خون مست بشیم...

اگه کسی به محوطمون وارد شد،تیکه تیکش کنیم و زوزه بکشیم...

به شکارمون خیلی آروم و با آرامش نگاه کنیم و با خونسردی بکشیمش و بدونیم:

"حتی اگه نتونیم شکار رو تنهایی از پا در بیاریم،یکی هست که میشه روش حساب کرد،بهش اطمینان داشت"

مثل گرگها با شرایط متفاوت،عوض بشم و خودمو سازگار کنم با شرایط جدید...

فقط یه مشکل هست،یه گرگ هیجوقت،حتی وقتی هم تیمیش بمیره هم کسی رو جایگزینش نمیکنه...

ترجیح میدم بمیرم و کسی رو جایگزین هم تیمیهام نکنم...

تولدت مبارک،تولد یک گرگ درون من...

Any wolves hanging out there?

----------

دلم خون میخواد،خون زیاد...





نظرات 7 + ارسال نظر
روحی شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://rslp.persianblog.ir/

اینم از تاثیرات سوء‌ پریدن با علی !!!

خون خوار ‌!!!

گرگ بودن خوب است،‌اما نه از نوع هار

+

ممنون که سر میزنی رفیق

وا!

علی شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ب.ظ

wildness is the preservation of the world

so seek it baby....

روحی یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:49 ب.ظ http://rslp.persianblog.ir/

^ نگفتم این علی اغفالت کرده؟؟؟ ^

گفتی

cfc پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:24 ق.ظ

گرگ ها مقدس تر از این حرف ها هستن

گرگ ها شاهکارن!

HATE پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ب.ظ http://megaslip.persianblog.ir/

WolfMan

عر!

مریم یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ http://www.alone-silence.persianblog.ir

گروهتون عضو جدید نمی خواد؟

نمیدونم

pedi سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ق.ظ

ها یک روز بر سر خانه نشسته بودیم که گوشیم زنگ خورد گفتم کیسه گفت مهدی آبابایی هسته....
گفت یه دسته گرگ همله کردن بیا بریم جلوشونو بگیریم...
گفتم باشه میام...
رفتیم خلاصه رسیدیم به گرگا دیدم امین وستشونه...
گفتم امین تونی....؟
گفت ها تو مونو از کجا میشناسی....
...................................................................
عوضی تو که گفتی از گوشت قرمز بدت میاد؟
نظرت چیه از مصطفی به عنوان قریق نجات تو اون مبحث استفاده کنیم....؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد