خب آقا!
تصمیم گرفتیم پست بنویسیم!
(قبل از هر چیزی،چه میکنه این مایک رومئو!خدا حفظش کنه این خرس مهربون رو!)
آقا دقت کردین من فضای بلاگم با کل بلاگای دیگه فرق داره؟:دی!حالا با کلشون نه ولی کلا داداش ما Mainstream نیستیم!پراگرسیو کردیم کارو رفت!
دیشب دقت کردم-دیم به این موضوع!اصلا یجوریه!
حالا نظر کارشناس برنامه،آقای دونگول آبادی اصل رو جویا میشیم:
اساسا!وبلاگ جماعت به 2 دسته تقسیم میشه:
1.وبلاگ های هدف دار
2.وبلاک های علافی
در گروه وبلاگ های هدف دار،این زیر رسته ها مشاهده میشه:
-وبلاگهای مذهبی
-وبلاگهای متالبازی
-وبلاگهای جوک و شر و ور
-تبلیغات!
-وبلاگهای اجتماعات(مثل دانشگاه ها و ...)
-وبلاگهای رپ!
و...
اما در موضوع بحث مورد نظر ما،بیشتر وبلاگهای علافی مورد نظره،در گروه وبلاگهای علافی این زیر دسته ها کم و بیش وجود دارند:
-مینیمال نویسی:
اساسا،مینیمال هایی که در فضای وب نوشته میشوند،یک مشت شرو ور هستند،البته در این میان گاهی واقعا چیزهایی پیدا میشود که برق از سرتان میپراند!نمونش!(حداقل خیلی از اوقات!)
نکات مهم:در مینیمال نویسی فحش بدهید،حرفهای بالای18 سال بزنید،آناتومی رو به چالش بکشید!پستهایتان را با شماره مشخص کنید،بعضی از پستهایتان را خالی ارسال کنید و ...
-خاطره نویسی:
اساسا!99 درصد اینگونه وبلاگها با انگیزه های عشق و عاشقی نوشته میشن،نویسنده عاشق شده و عشقش رو از دست داده و این ماجرا رو تعریف میکنه(البته،عاشق که نمیشه گفت،بهتره در 99 درصد بگیم کودن شده!)نکات جالب توجه اینه که همه چی همیشه با یک نگاه و یک لبخند شروع میشه،به صورت کلی اگر آدم اینجور مسخره بازی ها نیستید،یکی از بهترین سوژه ها برای خندیدن هستن و میتونین لذت ببرین ازشون!
نکات مهم:استفاده از رنگهای جیغ!ترکیب بندی رنگ افتضاح،تبلیغات فراوان و کپی پیست نشون میده این عشق چقدر سوزان بوده،آخی!
و مبحث اصلی ما،وبلاگهای گاه نوشت(به مشابه همین بلاگی که دارین میخونینش):
نکته ای که باید حتما بهش توجه کنین،اینه که اصولا آدمهایی که در وب یه فعالیتی میکنن و فقط فیسبوک ندارن،اکثرا سعی میکنن بگن:اوه شت،چه دنیای گندی!وای من از دنیا بیزارم،لعنت به زندگی من،من الان پرم میخوام بترکم،روزهای مرده،شبهای خیس و ...
چراشو از چراغ علی باید بپرسیم...
در این میان افراد اسکلی هم وجود دارند که فقط چرت و پرت مینویسن و میخندن!این دوستمون که مهمان بلاگش هستیم هم تو همین طبقه بندیه!
در این گونه بلاگها،اصولا ساختار یک پست به 3 قسمت طبقه بندی میشه:
1.تیتر:
شدیدا افسرده،ترجیحا به یک زبان دیگه بجز فارسی
2.خود پست:
به شدت کوتاه،پر از فحش و کلمات رکیک و ازینا کلا،بدون اسمایل،نا امیدی،نا باوری،حس بدبختی محض،ضعف،ترجیحا دارای یک شعر یا آهنگ و ...
3.پی نوشت ها:
مهم ترین موضوعات پست اینجا هستند!در پی نوشتها اصولا نویسنده سعی میکند یک گذری به دنیای واقعی بزند یا یکم خودش را خالی کند،فحش دادن بی حساب کتاب در یک پی نوشت به یک شخص به شدت توصیه میشود،تهدید هم همینطور!ارجاع دادن یک پی نوشت به شخصی که ذکر نشده هم چیز خوبیست!
فضای کلی وبلاگهای این گونه تاریک،استفاده از عناصر غم آور،خون،گل سرخ،خودکشی و .... هستش که واقعا نمیدونم چرا بازم باید از چراغ علی بپرسم!
در این گونه،گروه خاصی از بلاگها وجود دارند که متعلق به آدمهای شدیدا باحالی هستند که اصولا سن زیادی ندارن،شاید 12-13 سال اینا!واقعا این بلاگها شاهکارن من که عاشق خوندنشونم...
(چند وقت پیش یه بلاگ پیدا کرده بودم،مال یه پسر 13 ساله بود،واقعا خلاقیت پر بود تو این بلاگ،بالای بلاگ نوشته بود:نوشته های یک دختر خیلی خوشگل،بعد زیرش نوشته بود:نوشته ی بالا فقط برای جذب مخاطب میباشد و هیچ گونه صحت ندارد!کلا سیستم پست نوشتنش شاهکار بود...)
این بود برنامه ی بلاگ شناسی با حظور استاد محترم،آقای پژنگ دونگول آبادی اصل،تا برنامه ی بعد شما رو به خودتون میسپاریم!
----------------------------------------------------------------
اضافات:
جالبه واقعا!یه لحظه به این فکر میکنی که خب!الان ملت چی فکر میکنن واقعا راجع به من؟هان؟:دی
شاید باورش سخت باشه ها!ولی بعضی اوقات خیلی باید گوسفند باشم که نفهمم ملت در موردم چی فکر میکنن وقتی صحبت میکنن باهام!!!سعی هم ندارم عوضش کنما...ولی واقعا اون کسی که بدون اینکه 2کلمه اصلا حرف بزنه با من یا اینکه اصلا منو ببینه از من بدش میاد و فکر میکنه من عوضی ام،واقعا باید پیش یه روانشناس بره!
دکترن ملت به خدا!
سر یه قضیه ای یه بابایی اومده بود داشت باهام صحبت میکرد،معلوم نیست چه توصیفات زیبایی ازمن کرده بودن واسه بچه مردم ترس از سر و روی کلماتش میبارید! حس میکردم قشنگ منتظر بود من الان شروع کنم ببندمش به رگبار تیکه و ضایع کردن و اینا!!!اصلا بعضیا که قبل ازینکه منو ببینن فکر میکنن اصلا یه آدم دیگه ای ام!ولی نه!من همین یدونه ام!تازه اونم با تخفیف!
یه چندتا دلیل هم داره ها!اصولا نمیدونم چرا،ولی سعی میکنم همیشه آدمای دیگه استارت بزنن تو حرف زدن!همین احسان خودمون،قبل ازینکه صمیمی بشیم فکر میکرد من آدم از خودراضی ای ام و میخوام همش کلاس بزارم و خودمو بگیرم و اینا:دی،فکر کن!
جالبه واقعا این موضوع!خودم هم گرفتارشم ها!یکی میاد میگه آره فلانی خیلی بی پدر مادره و فلانه و چنانه و اینا...دیدم خودم یکم منفی میشه ازش میرم میبینم به،واقعا چقدر آقاست این بشر کیف میکنه آدم باهاش صحبت میکنه...یه مدت بعد تقش در میاد تر کاری از خود آقا بوده!
یه دلیل دیگه هم داره البته ها،اونم اینه که:
-من در ذهنم رو مثل مسجد واز نمیزارم هر کی خواست بره توش یه دوری بزنه فرداش بیاد بیرون،برای همین زیاد موضوع جالبی برای حرف زدن نیستم خصوصا برای آدمهای غمگین و این مدلی کلا...دلم که دیگه هیچی،یه سربروس گذاشتم دم درش هر کی بیاد سمتش رو جر بده بندازه اونور!!!!(گفتا که شب روست او،از راه دیگر آید!واقعا هم از راه دیگر آمد یا داره میاد یا داره میره...نمیدونم!!!)
البته خب،یه جمله ی معروفی هست که میگه:
Who Cares?
:دی!
-چرا هیچکس سن منو درست حدث نمیزنه؟یکی میگه فکر کردم 71-72ای،اون یکی میگه 64!!!
من چی بگم آخه!
-چی نوشتم!
-ببخشید واقعا،ولی:
ارزش هر جایی،به کساییه که توش هستن،ذهنتون رو طویله نکنید!دلتون که دیگه هیچی...
چاکر همتون!فعلا!
(یا خودش چقدر طولانی شد!)
وبگال من جزع کدوم دسطه است؟؟؟
نمیدونم!
کلا تو دسته نیست،تو پایست!
وبلاگ هم وبلاگای قدیم
....
ببین اینو مثلا اگه نیچه میگفت واسش ده تا کتاب مینوشتن، ولی کسی تو رو بوق هم حساب نمیکنه :
؛ارزش هر جایی،به کساییه که توش هستن،ذهنتون رو طویله نکنید!دلتون که دیگه هیچی...؛
خیلی باحال بود ..
واللا...
بوق؟تو بگو عر عر!
چاکریم
^ طبق معمول cfc یادش رفت اسمش رو بنویسه