Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

وقتی که تنها نیستی!

امروز با دوستم رفتیم خونه ی مامان بزرگم،شهران،خیلی خوش گذشت.تو راه برگشت رفیقم گفت منو برسون خونه عمم،منم گفتم باشه،گذاشتمش میدون آرژانتین و خودم راهی شدم برگردم خونه،از یک طرف هم واسه ی دوستم ناراحت بودم که باباش حالش خوب نیست،خودم هم منگ بودم کلا!اصلا نفهمیدم چی شد یهو دیدم رسیدم کن!گفتم ما که تا اینجا اومدیم،یک سری هم به خواهرمون بزنیم بد نیست،بالاخره خواهرمه دیگه...

یجوریه اونجا،حداقل واسه من،نمیتونم خودمو نگه دارم...تا میرسم میزنم زیر گریه و یک نیم ساعتی سبک میکنم خودمو،خوبیش اینه که اون پشت مشتا دفن شده،کسی نیست،خودمم و خودش و خداش...

وقتی اسمش رو میبینم،انگار با آپارات دارن 7 سال تموم زندگیمو برام پخش میکنن،خیلی قشنگه،دوست دارم وقتی پیششم...

نمیدونم،تا حالا کسی که اینقدر بهش وابسته باشید رو از دست دادید یا نه،ولی خیلی سخته،گاهی اوقات حس میکنی هنوز هست،صدات میکنه،بعضی وقتا هم میبینیش!اینجوریه که همیشه تو ذهنت میچرخه،مثل زنده ها،شایدم بیشتر...

خلاصه تا کرج فکرم مشغول بود،تو اتوبان نزدیک بود بمالم به یه پرایدیه به خیر گذشت

الان ساعت 3 نصفه شبه،دارم باهاش حرف میزنم!

فعلا...

نظرات 2 + ارسال نظر
D A N T E پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ب.ظ

ایول .. وبلاگ باحالی داری .. خوشم اومد .. میبینم شما هم مثل ما منتظر حکم اعدام هستی ! [ کنکـور !!! ]

خواهش میشود!
چشات خوششون میاد!!!؟!؟!
بعله دیگه،کنکور از زن گرفتن هم مهم تره،ایشاللا حله...

Aida جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ق.ظ

به.. امین خودمون...کجا بود اینجا....به زوراتی یافتم...........
می گم خوش به حالت خواهرت اونجا دفنه میری پیشش می گم من چه کنم که خواهرم اونجاستو من اینجا........

به هر حال امیدوارم کنکورو عالی تموم کنی...
وبلاگت فوق العادست.....
موفق باشی

واللا ما هستیم...
دست رو دلم نزار که خونه...چی بگم،از یک جهاتی بهتره،هر وقت دلم میگیره میرم پیشش یخورده جون میگیرم...فضایی داره واس خودش!!
امیدت به واقعیت تبدیل شد!
چشات فوق العاده میبینه؟!؟!؟!!!!!
موفق میشی!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد