Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

بالاخره آپ کردم!


خب!پست میدهیم!

سلام!

اقا این مدت یکم اعصابم ناخوش بود گفتم پست نزارم بهتره!اما الان نسبتا بهترم،پس باید توضیح بدم چیا شده این مدت:

-عجیب ترین اتفاق ممکن در این مدت این بود که،شوکه نشید ولی:

موهامو رنگ کردم!مشکیا!همین رنگ خودش!

قضیه از اونجا نشات گرفت که مامانم داشت موهای دوستشو ردیف میکرد،به من گفت میخوای بقل گوشای تو رو هم که سفید شده رنگ کنم واست؟منم با کمال میل قبول کردم!مادر هم در کمال تعجب از رفتار دوگانه ی غرب (همون من) این کارو انجام داد!!یک کیفی میده! الان اعتماد به نفسم در حد دوف شده!=)) (چقدرم من از اعتماد به نفس ناکافی برخوردار بودم واقعا!پررو!)

-مثل چی رفتیم مهمونی،اما از شانس بد ماشین خرابه و هنوز تو تعمیرگاهه،مامانینا جو گرفتشون و میخوان ماشین بخرن!که خودش خیلی خوبه!ماشینم از استعمار اینا درمیاد!!اما بعضا مامان یه سری تزهای ناجوری میده که من از ترس آبروم شدیدا مخالفت میکنم!مثلا لوگان یا پراید و ریو....شاید خونمون رو هم عوض کنیم چیزی که مهمه اینه که بابا و مامان جو گرفتشون و میخوان یه تغییر جدی ایجاد کنن!نگین هم طبق معمول مشغول سو استفاده ست،اما نوبت من که میشه همیشه همه شرلوک هلمز میشن...

-ساز زدنم به طرز فجیعی سر اون مساله ی انگشت لای در روی! عقب افتاد از برنامه،اما هنوز در پی جبرانش هستم؛تمرینات عالی پیش میرن،مسعودم نیست که بهش زن بزنم برم پیشش،تمرینای Alexi و Malmsteen رو میزنم،اما سر همین موضوع اعصاب قاطی بودن حال نداشتم حتی یک ریف بنویسم...یعنی ذهنم رو نمیتونستم متمرکز کنم که خب،الان درست شده تا حدودی!

-دارم یه کارایی میکنم،کارستون!یعنی اگه بشه چی میشه!البته من تنها نیستم و زیادیم،خدا کنه بشه!

-آقا مارو زوری ورداشتن کردن ناظر(یا همون ناظم) سایت اونسنس،شب خوابیدم صبح بلند شدم دیدم شدم ناظر!بابا آخه یه پیشنهادی،پسنهادی،چیزی،آدم به خدا مستراح هم میره یه هنی،هونی میکنه!خلاصه،شرایطش بدجور سخته!یکی فرق آهن و متال رو تشخیص نمیده،اون یکی تاپیک بلفوژر میزنه!چون اعضای کم سن و سال هم داره خیلی سخت میشه،تازه گرافیست اونجا هم شدم،اما اینو دوست دارم خوبه نسبتا،فعلا یه هدر زدیم براشون تا ببینیم بعدا چی پیش میاد....

-در جریان همون کار،توی یک فروم جدید عضو شدم به اسم RockPlanet ،زرتی هم شدم گرافیست! تیمشون/مون! خیلی خوبن و واقعا بچه های باحالی هستن/هستیم!جو اش فقط یکم ناخوشه چون اکثریت طرفدار دوم متال و آهنگای غمگین و افسرده هستن و اینا،که خب من خوشم نمیاد زیاد!اما فضا برای کارا و سبکای دیگه هم هست و استقبال میکنن،همین روزهای اول چندتا از اعضاشو دیدم از نزدیک و خیلی خوبن همین!

-جدیدا یک حرکت جدید و انتحاری زدم که گویا با استقبال هموطنان مواجه شده!اونم اینه که در یک قولنامه ی شدید اللحن که در روز عید نوروز تصویب کردم قرار شد که اگه پدرام و علی و امیر Hate اجازه بدن،دوباره برگردم به همون حالت غیر فوشو (فوشو:کسی که فحش میدهد،غیر فوشو:کسی که فحش نمیدهد)،ولی مگه اینا میزارن،تا منو میبینن زبان میگشایند!مارو هم وادار به فحشیدن میکنند!ولی تصمیمم جدیه...حالا ببین اگه درست نشدم!

-بالاخره رفتم عینکم رو گرفتم مثل بچه آدم،یاد دوران المپیاد و دبیرستان(اولاش!) و درس و اینا افتادم...هنوز چشام عادت نکرده ولی درست میشه دوباره...

-مرغ از قفس پرید!ولی ما امیدمون رو از دست نمیدیم!

-یک حرکت جوانمردانه و فرت پلی دیگه هم زدم و اون این بود که سعی دارم فرهنگ کتابخوانی رو با زور هم که شده بکنم تو مخ نگین!ولی مگه میفهمه؟بی فرهنگ ترین عضو خانواده ی ماست رسما،رفتم جلد 1 کتاب"خاطرات یک بچه ی بی عرضه" رو گرفتم که بشینه بخونه،خودم زودتر از اون خوندمش تموم شد رفت،جلد 2ش رو هم گرفتم خوندم،3اش رو هم میرم میگیرم به زودی...(ته خندست خداییش!ولی به کسی نگینا،مال گروه سنی (ج) ه!)

-خودمم همچین فرهنگ کتابخوانیم سالم نمونده از دست رفقای ناباب (پدرام و اینا دیگه...)

-نمیدونم باورتون میشه یا نه،اما دارم گیتار کلاسیک تمرین میکنم،ازین آهنگای خز و خیل میزنم واس خودم،مثلا همینکه یارو میگه یه دیواره یه دیواره و اینا....

-جدیدا علیرغم تهدید های همه جانبه از طرف مکاتب لیتوپدیسم،شدم فن کیوسک و راک فارسی!اصلا نمیشه من یه جمله بگم یه تیکه از این آرش سبحانی ملعون(قربونش برم!) توش نباشه...بدجوری دیگه!

-نظرت راحع به شیر داغ با فلفل چیه؟؟من خوردم،شاید باورت نشه ولی عالی بود!عالی!

-نظرت راجع به میکس نوشابه کولا و چایی چیه؟این حرف نداره رسما امتحانش کنید!

-اینا همه تجربیاتیه که در 6ه بدر به همراه زندایی و بچش و مامان بزرگینا و خاله اینا در سفر درون کانتینر خودروی دایی(فرش و اینا پهن کرده بودیم،آی حالی داد ها!) به طالقان و حوالی داشتیم!

-در بازی ای که امروز ظهر پس از یادآوری خوشگذرونی 6 ام خونه ی دایی اینا برگزار کردیم، قرار شد هرکسی یک جوری صحبت کنه که کمتر اونجوری صحبت کرده و بلد نیست،بنابراین بابام و زن دایی رسما از مسابقه انصراف دادن یا همون حذف شدن،مامانم هم یک تجربه ی ناموفق در صحبت به زبان لات و لوتی بدست آورد و من،با انتخاب نوع صحبت مهربانانه و عاطفه در کنانه و یک اجرای کر کره خنده مقام اول رو بدست آوردم!در نهایت دل و روده ی زندایی مبارک از خنده جر خورد و مامان مثل همیشه منو وادار کرد که ادامه ندم!داییم هم که موفقیت چشمگیر من رو دید تصمیم به ترک زمین گرفت....

-در این مسابقه به این نتیجه رسیدم که همون بهتر من تا آخر عمرم محبت در نکنم،چون طرف یا طرفین از خنده جر میخوره/میخورن!البته من یه سری مقررات بهداشتی رو هم رعایت کردم که یکی از نکات مهمش،امتناع ورزیدن از خوردن اعضای داخلی بدن همچون جیگر و اینا بود...

-آرزوهام رو واسه امسال یجا نوشتم،گذاشتم کنار(آرزوهام شامل کارهایی میشن که خودم نمیتونم انجامشون بدم!)

-آی خدا،امسال دیگه دست از سر کچل من وردار!!...نمیخوام بهم لطف کنی،کمک و این حرفها هم نمیخوام فقط پودرمون نکن،لطف و این چیزا مال بقیه،ارفاق کردم بهت:دی

واللا من هر سال همینو میگم،آی هرسال بدتر از پارسال!فقط پوستم شده عین زره استاد کرگردن با خراشهای واقعی جنگ!!!!هر چی میشه دیگه بروز نمیدم راحت!

-بخشی از خواسته هام هم اینه که یکی به همه ی آدما بفهمونه من از خیس شدن،از دست زدن به موهام و صورتم،از روبوسی های آبدار(پرتغاله مگه؟؟) و از تف کردن واقعا متنفرم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-این ایستک قهوه پدرسگ عجب چیز خوبیه!همینطور The Unnamed Feeling...یه چندروز بود هر چی میخواستم تو این آهنگ و جمله ی پایانی آهنگ Snuff از اسلیپنات(لعنت الله علیه) پیدا میکردم،اصلا همونی بود که میخواستم!انگار خودم نوشته بودم متنشو!

-نظرت راجع به انتقال به کلاس فیزیک 1 ای که فقط توش من پسرم چیه؟یعنی یه آقای دیگه هم هست،ولی خیلی ریش داره،تازه زن هم داره!!!(فکر میکنم یکی از بدترین نشونه های وجود خداوند این باشه!آدم میگرخه در تمام طول کلاس!البته فقط 15 دقیقه ی اول اینجوریه و بعدش برات عادی میشه،تازه خبر نداری دقیقا 2.45 ساعت بعد از اون 15 دقیقه،یکی از همون همکلاسی های محترمه شما رو تا میدون اسبی میرسونن،چه جلب!)

-خوشبختانه فرداش سر کلاس ریاضی 1 همچین اتفاق ناگواری نمیوفته و حتی یکی از همکلاسی های ابتداییت رو مشاهده میکنی و اینقدر زر میزنید که حد نداره!اما در کمال ناباوری رفیق محترم شما قصد داره با اتوبوس بره خونشون که اونسر کرجه!تو هم تنهایی در حالی که گوشیت از کمبود شارژ زجه میزنه مجبوری تا خونه بدون موزیک گز کنی!!که این یعنی یه شکنجه ی غیر انسانی!!!البته یه آژانس میگیری که زودتر برسی،در نهایت خوشبختی راننده ی آژانس بچه محل درمیاد و کلی زر مفت میزنه،تو هم که حرصت در اومده چندی بعد در حین کمک به بانوان محترمه که منتظر خودروهای بوق دار هستن بدجوری میزنی تو برجکش و گند میزنی به پروژه اش،بنابراین 15 دقیقه ی پایانی رو خفه میشه...روز خوبی بود!

-چرا آدم وقتی خطش 919 ست و شارژ ایرانسل میخره آقای مغازه دار بد نگاهش میکنه؟بابا واسه We Pee In میخوام!(زیاد به معنی کلمات ذکر شده گیر ندید!همینجوری اومد تو ذهنم!)

-ادبیاتم دستخوش تغییر شده!

-قصد دارم خودم رو تو استفاده از علامت تعجب تحریم کنم!چون حس میکنم دارم بیشتر از نقطه ازش استفاده میکنم!(من کلا زیاد تعجب میکنم آخه!)

-دختر مردم،پکرم کرده!(یعنی تو تاکسی یارو داشت اینو گوش میداد!گذاشته بود رو تکرار!ولوم بالا!من غش کرده بودم از خنده!دیگه دیدم نمیتونم خودمو کنترل کنم پیاده شدم وسط راه!)

خداحافظ!فکر کنم آپدیت بعدی چیز خوبی باشه!خبری،فیلمی،آهنگی...چیزی!چیز بد نه ها!





نظرات 4 + ارسال نظر
حسام دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ق.ظ http://ما ازین خارجی بازیا بلد نیستیم

نوشتنشوووووو
بابا عامیانه.بابا کلاس.بابا وبلاگ
بابا آهن پاره=))
خیلی باحال مینویسی دمت گرم

اووو؟
بابا کامنت!
چیه فکر کردی همه مثل خودت پلاستیکین؟ما مردان آهنین هستیم!
خواهش لطف داری

مرجان سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ http://www.mypredestination.blogfa.com

سبک نوشتنتو دوست دارم کلی سرخوشم می کنه
اما بیشتر از همه حوصله ات رو تحسین می کنم که انقدر می نویسی . من جونم در میاد ماهی یکی دو بار می نویسم بقیه ماه رو خستگی در می کنم !

سیرک اومدین مگه؟
واللا...
خسته نباشین واقعا!لطف دارین!
ممنون بابت سرزنی...

cfc سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ب.ظ

به جان خودم خیلی مزه داد ...
اگه قول بدی پررو نشی باید بگم خیلی خوب مینویسی
ظاهرا اوضاع بر وفق مرادت هست، از این بابت خوشحالم

چاکر شیخنا رضا با اعمال شاقه!
لطف دارین!!!خودمم دیگه خوشم میاد میخونمشون!
اوضاع عالیه/فکر کنم البته!ممنون!
منم خوشحالم؟؟؟
نمیدونم دقیقا!

HATE چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:04 ب.ظ http://megaslip.persianblog.ir/


امین جون بچمون انقدر طولانی پست نده،چشام الان داره تار میبینه! باور کن!

یعنی ما انقدر بی ادبیم؟ ((= ((=
سینا رو جا انداختی!

راستی این کتاب ه اون بچه بی عرضه فیلمشم ساختن الان رو پرده سینماست!

BMW 330 پرید؟!

خیلی ممنون که نقطه ضعف به این بزرگی رو برامون نوشتی! ((===============

در کل خیلی خری

امیر من و تو هنوز بچه نداریم،بنابراین برو دنبال یه بابای دیگه واسه کوچولوت بگرد!من مسئولیت قبول نمیکنم!
شما افتضاحید!سینا بهتر ازشماهاست!
آره میدونم،عشقست کتابش!
پرید امیر!پرید!بیچاره شدیم!ولی عیب نداره یهو دیدی یکی بهتر گیر آوردیم!
خواهش میکنم،شما بیشتر!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد