Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

Diary Of A Mad Man

یه گرگ درون من زندگی میکنه...

کوسه ها و ماهی ها

سلام خوبین؟

به این نتیجه رسیدم اینو اینجا بزارم،فوق العادست البته!

از آثار Bertolt Brecht نویسنده ی آلمانی سوسیالیست-کمونیست هستش که تو بلاگ مسعود بهنود خوندم و لذت بردم واقعا:

""""

دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای کی پرسید:

اگر کوسه ها آدم بودند، با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟

آقای کی گفت : البته ! اگر کوسه ها آدم بودند،توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی میساختند،همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند،مواظب بودند که همیشه پر آب باشد.هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند.برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد،گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند،چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است !
برای ماهی ها مدرسه میساختند و به آنها یاد میدادند که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند...
درس اصلی ماهیها اخلاق بود،به آنها می قبولاندند که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند...
به ماهی کوچولو یاد میدادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند...
آینده یی که فقط از راه اطاعت به دست می آید
اگر کوسه ها ادم بودند،در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند،ته دریا نمایشنامه به روی صحنه میآوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان،شاد و شنگول به دهان کوسه ها شیرجه میرفتند.
همراه نمایش، آهنگهای محسور کننده یی هم مینواختند که بی اختیار ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها میکشاند....
در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت که به ماهیها می آموخت:

"زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود"

---------------------------------------------------------------------------
آقای بهنود ممنون!شما همیشه منو تحت تاثیر قرار میدین!از "گلوله بد است" تا همین نقد نشریات ایران توی BBC !فقط هرچقدر دنبال کتاباتون میگردم کمتر پیدا میکنم!
بازهم ممنون!

---------------------------------------
بچه ها نظرتون رو راجع به این متن بگید مهمه برام...
ممنون

بعدا نوشت:این رونی جیمز دیو عجب صدایی داره روحش شاد!

نظرات 3 + ارسال نظر
تیفوس شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ http://tifoo3.blogfa.com

با یه جاهاییش واقعا موافقم. اما با بخش مذهبش مخالفم.درسته که مذهب رو کوسه ها به نفع خودشون تغییر میدن.اینو حتی تو یه حدیث از امام رضا (ع) هم دیدم.اما ماهی ها می تونن مذهب خودشون رو داشته باشن.ماهی ها ی قوی از کوسه خدا نمی سازن و به بیان روراست میتونم بگم معترضن.و دنبال خدای واقعی و منطقی خودشون می گردن.
بخش مرگ قصه هم ناجوره.در واقع این آقا میخواد بگه من خیلی حالیمه و پیروان بی شمار ادیان الهی در طول تاریخ همگی گاو بودند. در حالی که باید دید آیا برای حرفاش دلیل هم داره؟
من دلیل دارم که زندگی واقعی بعد از مرگه.اما مرگ تعریفش دهن کوسه نیست.اینجا دو تا مفهوم مختلف با هم قاطی شده.مگه در ابتدای قصه کوسه سمبل قدرت حاکم نبود؟ پس چرا آخر تبدیل به مرگ شد؟
مگه اینکه بگیم آخرش هم منظور قدرته که با این وصف زندگی واقعی مردن تو دست قدرت هاست؟ ولی فکر نمیکنم منظور این بوده باشه.
مولوی بزرگ می فرماید:
این بار من یکبارگی در عاشقی پیچیده ام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده ام
یعنی برای شناختن خدا عقل کفایت نمیکنه.عقلی که مصنوع دست اوست چطور میتونه وجود او و وجود قیامتش رو توجیه کنه؟
به همین دلیله که مولوی با اون همه دانش فلسفی با دیدگاه عرفانی-فلسفی به خدا نگاه میکنه. نه دیدگاه صرفا عقلی و صرفا منطقی.

خب!
من با بخش مذهبیش بیشتر از بقیه جاهاش موافقم!
چرا باید ماهی ها مذهب داشته باشن؟صرف ماهی بودن کافی نیست؟
من سعی میکنم کمتر به این موضوع زندگی بعد از مرگ فکر کنم(چون هرچی فکر میکنم باورم کمتر میشه البته اگه چیزی مونده باشه!)
بله هر مرگی دهن کوسه نیست،اما وقتی لاشه ات بجای باغ سبز تو معده ی یه کوسه باشه همه چیز فرق میکنه...
کوسه سمبل برتری بود،چون چیزی رو داشت که ماهی ها نداشتند،اگه کوسه ها و ماهی ها رو یک نوع ماهی در نظر بگیریم،تنها فرقشون اینه که کوسه ها بین ماهی های کوچیک نماد چیز والاتری هستند"خدا"،همین این اجازه رو بهشون میده که معدشون رو زندگی اصلی ماهی ها تعریف کنند...
اتفاقا،مهدی جان من دقیقا به این نکته ایمان دارم که اگه قراره چیزی شناخته بشه با عقل و منطق باید شناخته بشه و هر چیزی که گریزی از این دو موضوع باشه(بهتره بگم یک موضوع واحد) احمقانه و تقلبی ه...
تو عقلی که مصنوع دست خودشه رو قبول نداری،بعد مفاهیمی که مصنوع ذهن مخلوقشه رو قبول داری؟خب به نظر من این واقعا (ببخشید ها) احمقانست!
آیا مولوی حقیقت محضه؟من اینطور فکر نمیکنم...
آیا چیزی داری که باهاش ثابت کنی مولوی دانش فلسفی داره؟فقط یه مشت حرف؟میتونی به حرف انسانی که یکبار اشتباه کرده باز هم اعتماد کنی؟وقتی تو میدونی که نمیشه به این مخلوق اعتماد کرد،فکر میکنی خدا میاد و هدایتش رو میسپاره دست مخلوق ناقص خودش که هر لحظه احتمال اشتباه داره؟اگه همچین کاری رو بکنه واقعا احمقانست!

به نظر من اگه چیزی اکتسابی باشه (مثل مذهب) و فطری نباشه (مثل منطق) اصلا قابل اطمینان نیست،چون ساده ترین راه برای تحت سلطه در آوردن آدمها اینه که خودت رو به یه چیز برتر از انسان نسبت بدی...

تکلیف کسی که نتونسته هدایت بشه چیه؟آدمایی که تو غار زندگی کردن؟یا شرایط بدور از مذهب؟این مخالف عدالته...
البته اگه به خدای عادل اعتماد داری نه به خدای جبار...

مسلما خدا بدون هدایت کسی رو ول نمیکنه،ولی منطق و عقل رو همه دارن و همه همونقدر که ازش بهره بردن جواب پس میدن،نه مذهبی که صرفا اکتسابیه...
جواب رو دادم،ممنون که سر زدی...

تیفوس شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:25 ب.ظ

ماهی من ماهی قصه ی"ماهی سیاه کوچولو" اثر صمد بهرنگیه.قصه ی صمد هم تو همین فضاس اتفاقا.با این فرق که از نظر من منطقی تره.

اگه قراره همه ی ماهی ها تو دهن کوسه بمیرن،من ترجیح میدم با دانش اینکه اونور دندونهای کوسه معدشه بمیرم تا زندگی دوباره...

cfc دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:42 ب.ظ

جالب بود ..

اما میدونی چیه ؟ حتی ماهی هایی که به کوسه و قدرت خداگونه ش اعتقادی ندارن هم عاقبت اسیر دهان کوسه میشن

اما حداقل این دانش رو دارن که اونور دهن کوسه ها معدشونه...
اینه که مهمه...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد